Dictiornary-Farsi | ازکاردرامدن بنتیجه مطلوبی رسیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
turn out	ازکاردرامدن بنتیجه مطلوبی رسیدن


Other Matches

delectability	دلپسندی مطلوبی
delectableness	دلپسندی مطلوبی
niceties	دلپذیری مطلوبی
nicety	دلپذیری مطلوبی
the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
euphemisms	استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemism	استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
waste silk	ابریشم گجین [ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
maturate	رسیدن
peer	رسیدن
aimed	رسیدن
peered	رسیدن
aim	رسیدن
peering	رسیدن
light or lighted	رسیدن
to catch up	رسیدن به
overtake	رسیدن به
overtaken	رسیدن به
overtakes	رسیدن به
run up	رسیدن
to see to	رسیدن
to get at	رسیدن به
to fetch up	رسیدن
comes	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
to come to hand	رسیدن
to come to a he	رسیدن
to come by	رسیدن
attain	رسیدن
attained	رسیدن
arrived	رسیدن
arrives	رسیدن
arriving	رسیدن
catch up	رسیدن به
attaint	رسیدن به
accru	رسیدن
reaching	رسیدن
reaching	رسیدن به
reaches	رسیدن
reaches	رسیدن به
reached	رسیدن
reached	رسیدن به
reach	رسیدن
arrive	رسیدن
attaining	رسیدن
attains	رسیدن
get at	رسیدن به
befall	در رسیدن
befallen	در رسیدن
befalling	در رسیدن
befalls	در رسیدن
befell	در رسیدن
accede	رسیدن
acceded	رسیدن
accedes	رسیدن
acceding	رسیدن
come	رسیدن
reach	رسیدن به
aims	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
approaches	رسیدن
approached	رسیدن
approach	رسیدن
arrival	رسیدن
expire	به سر رسیدن
escalates	رسیدن
getting	رسیدن
escalated	رسیدن
escalating	رسیدن
land	رسیدن
gets	رسیدن
get	رسیدن
escalate	رسیدن
arr	رسیدن
reach an agreement	به توافق رسیدن
come down by inheritance	به ارث رسیدن
fetch up	به نتیجه رسیدن
go round	به همه رسیدن
forereach	فرا رسیدن
strands	مسیر رسیدن
to reach a place	بجایی رسیدن
to turn out	به پایان رسیدن
peter	بپایان رسیدن
to go round	به همه رسیدن
to draw level	بحریف رسیدن
come about	بانجام رسیدن
strand	مسیر رسیدن
to wait	خدمت رسیدن
come to the point <idiom>	به نکتهاصلی رسیدن
to come to an end	بپایان رسیدن
to come to a point	بنوک رسیدن
dead end <idiom>	به آخرخط رسیدن
down to the wire <idiom>	به آخر خط رسیدن
to come to a end	به پایان رسیدن
get hold of (something) <idiom>	به مالکیت رسیدن
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
have it <idiom>	به جواب رسیدن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
at the end of one's rope <idiom>	به آخرخط رسیدن
to strike oil	بنفت رسیدن
to run out	بپایان رسیدن
to round into a man	بمردی رسیدن
to pay the penalty of	بسزای .... رسیدن
to meet the a of	به تصویب رسیدن
Welcome back.	رسیدن بخیر
To reach ones destination.	بمقصد رسیدن
to fall due	موعد رسیدن
to draw to an end	بته رسیدن
to be late	دیر رسیدن
to be duly punished for	به کیفر ..... رسیدن
to be approved	به تصویب رسیدن
outjockey	در رسیدن پوشاندن
on station	رسیدن به هدف
meet of approval of	به تصویب ..... رسیدن
to the wall <idiom>	به آخر خط رسیدن
land vi	بزمین رسیدن
handed down	به تواتر رسیدن
grow up	به سن بلوغ رسیدن
overgo	رسیدن به گذشتن
pull up to	به چیزی رسیدن
last straw <idiom>	[به آخر خط رسیدن]
to attain on's majority	بحدرشد رسیدن
taper off <idiom>	کم کم به آخر رسیدن
to a greatness	به بزرگی رسیدن
wrap up	به نتیجه رسیدن
to the eye <idiom>	به نظر رسیدن
strike oil	به نفت رسیدن
run out	باخر رسیدن
pull up with	به چیزی رسیدن
makes	رسیدن به ساخت
over-	به انتها رسیدن
mature	به حد کمال رسیدن
vanished	به صفر رسیدن
receive	رسیدن پذیرفتن
vanish	به صفر رسیدن
matures	به حد کمال رسیدن
over	به انتها رسیدن
peak	به قله رسیدن
consummate	بوصال رسیدن
consummated	بوصال رسیدن
consummates	بوصال رسیدن
consummating	بوصال رسیدن
make	رسیدن به ساخت
peaking	به قله رسیدن
finishes	به انتها رسیدن
cube	بقوه سه رسیدن
finish	به انتها رسیدن
deduction	از کل به جزء رسیدن
descends	به ارث رسیدن
descend	به ارث رسیدن
vanishing	به صفر رسیدن
cubes	بقوه سه رسیدن
vanishes	به صفر رسیدن
receives	رسیدن پذیرفتن
peaks	به قله رسیدن
back on one's feet <idiom>	به بهترین سلامتی رسیدن
To achieve ones object ( aim ) .	به مقصود خود رسیدن
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
peaks	رسیدن به بلندترین نقط ه
face value <idiom>	بنظر با ارزش رسیدن
cut the mustard <idiom>	به حد استاندارد لازم رسیدن
cut off one's nose to spite one's face <idiom>	به حدنهایت رسیدن عصبانیت
catch	رسیدن به نفر جلو
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
to come upon a fortune	بدارایی یاثروت رسیدن
peaking	رسیدن به بلندترین نقط ه
To go to someones rescues . To succour someone .	به فریاد کسی رسیدن
To attain puberty.	بسن بلوغ رسیدن
peaking	به نقطه اوج رسیدن
peak	رسیدن به بلندترین نقط ه
peak	به نقطه اوج رسیدن
To be (come) of age.	بسن قانونی رسیدن
peaks	به نقطه اوج رسیدن
cresting	به بالاترین درجه رسیدن
crest	به بالاترین درجه رسیدن
To get ones wish .	به آرزوی خود رسیدن
To attain a high position in life.	درزندگی بجایی رسیدن
To readdress someones grievances.	بداد کسی رسیدن
crests	به بالاترین درجه رسیدن
To get ones wish.	به آرزوی خود رسیدن
To attain position and wealth.	به مقام وثروت رسیدن
hit the bull's-eye <idiom>	به اصل مطلب رسیدن
lay hold of <idiom>	به دارای وثروت رسیدن
mature	به موعد چیزی رسیدن
lapped	رسیدن به حریف جلویی
lap	رسیدن به حریف جلویی
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
to come through	به هدف خود رسیدن
to be hot to the touch	داغ به نظر رسیدن
to shoot to fame <idiom>	ناگهانی به شهرت رسیدن
to turn out	به نتیجه [ویژه ای] رسیدن
gains	بهبودی یافتن رسیدن
gained	بهبودی یافتن رسیدن
matures	به موعد چیزی رسیدن
means of attaining one'd end	وسیله رسیدن بمقصود
look like a million dollars <idiom>	پولدار به نظر رسیدن