English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
obsolete ازکار افتاده
Search result with all words
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
Other Matches
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
worker ازکار در امده
incapacitates ازکار افتادن
incapacitating ازکار افتادن
worked up ازکار در امده
paralysis ازکار افتادگی
break down <idiom> ازکار افتادن
incapacitated ازکار افتادن
cessation from work فراغت ازکار
incapacitate ازکار افتادن
jade ازکار انداختن
superpurgation بی اندازه ازکار کردن
cessation from work دست کشی ازکار
knock off ازکار دست کشیدن
put (something) past someone (negative) <idiom> ازکار شخص متعجب شدن
sweeney ازکار افتادگی یا فلج عضلات کتف
mellowed جا افتاده
mellow جا افتاده
meek افتاده
modest افتاده
elliptic افتاده
old fashioned از مد افتاده
crest fallen افتاده
low افتاده
downfallen افتاده
ripest جا افتاده
riper جا افتاده
ripe جا افتاده
footworn از پا افتاده
out of date از مد افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
mellows جا افتاده
whacked از پا افتاده
unassuming افتاده
mellowing جا افتاده
flagging افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
fallen افتاده
old hat از مد افتاده
lame ducks از کار افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
remotely دور افتاده
installed از کار افتاده
lame duck از کار افتاده
obvolute رویهم افتاده
compromised به خطر افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
back rent اجاره پس افتاده
hors de combat از کار افتاده
seedy از کار افتاده
cyma recta موجی افتاده
noneffective از کار افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
out of order از کار افتاده
outland دور افتاده
copybook پیشپا افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
unregarded ازقلم افتاده
unassertive افتاده حال
protrudent بیرون افتاده
short of breath از نفس افتاده
short winded از نفس افتاده
mity کزم افتاده
long face لب و لوچه افتاده
decurrent پایین افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
demimonde عقب افتاده
winded از نفس افتاده
tatty پیش پا افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
proleptic پیش افتاده
he fell prone دمر افتاده
impassionate بهوس افتاده
in register روی هم افتاده
jugate روی هم افتاده
old hat پیش پا افتاده
dowm از کار افتاده
deadlines از کار افتاده
recluse دور افتاده
recluses دور افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
outstanding عقب افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
outstandingly عقب افتاده
lowly صغیر افتاده
arrear بدهی پس افتاده
retarded عقب افتاده
outlying دور افتاده
trite پیش پا افتاده
deadline از کار افتاده
prostrate بخاک افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrating بخاک افتاده
ordinary پیش پا افتاده
deferred عقب افتاده
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
lowlier صغیر افتاده
prostrates بخاک افتاده
overlapping رویهم افتاده
lowliest صغیر افتاده
commonplace پیش پا افتاده
banal پیش پا افتاده
backwards عقب افتاده
meshed درهم جا افتاده
delayed به تاخیر افتاده
delayed عقب افتاده
backward عقب افتاده
slack جای افتاده یا شل
overlapping روی هم افتاده گی
slackest جای افتاده یا شل
slacks جای افتاده یا شل
outposts پاسگاه دور افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
leading current شدت پیش افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
slothful دیرپای عقب افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
outfield مزرعه دور افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
remote site محل دور افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
well worn پیش پا افتاده معمولی
pulled شکسته شده افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
back rent کرایه عقب افتاده
arrear دین عقب افتاده
self-effacing باحیا افتاده فروتن
well-worn پیش پا افتاده معمولی
arrears بدهیهای عقب افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
seedy بتخم افتاده مندرس
evader دور افتاده از یکان
outback جای دور افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
quotidian روزمره پیش پا افتاده
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
bay چه قبل اتفاق افتاده است
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
podunk شهر کوچک ودور افتاده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
toddlers کودک تازه براه افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
islet جای پرت ودور افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
islets جای پرت ودور افتاده
down میله افتاده واخراج توپزن
advanced ترقی کرده پیش افتاده
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
low browed پایین افتاده دارای سردر کوتاه
cumulative preferential سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
fill تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
fills تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
The region became an economic backwater. این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
gamodeme نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
She has circles under hereyes. زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com