Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 39 (4 milliseconds)
English	Persian
put (something) past someone (negative) <idiom>	ازکار شخص متعجب شدن
Other Matches
break down <idiom>	ازکار افتادن
paralysis	ازکار افتادگی
worked up	ازکار در امده
cessation from work	فراغت ازکار
obsolete	ازکار افتاده
worker	ازکار در امده
incapacitates	ازکار افتادن
incapacitated	ازکار افتادن
incapacitate	ازکار افتادن
jade	ازکار انداختن
incapacitating	ازکار افتادن
superpurgation	بی اندازه ازکار کردن
cessation from work	دست کشی ازکار
knock off	ازکار دست کشیدن
sweeney	ازکار افتادگی یا فلج عضلات کتف
amazed	متعجب
wide-eyed	متعجب
wide eyed	متعجب
dead engine	موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
i was filled with wonder	متعجب شدم
surprise	متعجب کردن
admire	متعجب ساختن
surprises	متعجب کردن
swan	متعجب شدن
swans	متعجب شدن
openmouthed	متعجب و متحیر
to be at a loss	متعجب و متحیر بودن
eyes pop out <idiom>	خیلی متعجب شدن
I was stunned ( shocked , flabbergasted ) .	خشکم زد (متعجب ومبهوت )
taken aback <idiom>	ناگهانی متعجب شدن
admired	متحیر کردن متعجب ساختن
admires	متحیر کردن متعجب ساختن
surprise	متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises	متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize	متعجب ساختن غافلگیر کردن
agape	مبهوت متعجب با دهان باز درشگفت
I was petrified.	دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
knock off one's feet <idiom>	متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com