English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English Persian
The moment I set eyes on you. , از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
Other Matches
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
snapshots 1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshot 1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
zero hour لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
Every thing swims before my eyes . چشمم سیاهی می رود
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
I didnt sleep a wink. خواب به چشمم نیامد
I don't expect that ... چشمم آب نمی خورد که ...
I don't believe that ... چشمم آب نمی خورد که ...
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
it is all very well دلم خوش ! چشمم روشن !
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
A few spelling errors caught my eye. چند غلط املایی به چشمم خورد
it happened اتفاق افتاد
i saw him fall دیدم که افتاد
I licked my lips [in anticipation] . دهنم آب افتاد.
My mouth watered. دهانم آب می افتاد
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
he fell ill به بستر بیماری افتاد
his mind was petrified ذهنش از کار افتاد
The waters run clear of the mill . <proverb> آبها از آسیاب افتاد .
She had to eat humble pie . she cringed . به غلط کردن افتاد
It dawned upon him. برای او [مرد] جا افتاد.
The button on my coat off. تکمه کتم افتاد
the lot fell upon me پشک بمن افتاد
It was borne in on him. برای او [مرد] جا افتاد.
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
At last the penny dropped! <idiom> آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
He outgrew this habit. این عادت ازسرش افتاد
It finally sunk in ! <idiom> آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
When the dust settles. وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
The patients hrart stopped beating. قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
He licked ( smacked ) his lips . لب ودهنش آب افتاد ( از روی لذت وخوشی )
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
Should anything happen to me, ... <idiom> اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
He fell off his bike and bruised his knee. او [مرد] از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته [کبود] شد.
russian revolution وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
jiff یک لحظه
in two shakes در یک لحظه
momently هر لحظه
trice لحظه
stound لحظه
seconded لحظه
flashes لحظه
minute ان لحظه
momentarily لحظه لحظه
momentarily یک لحظه
second لحظه
moment لحظه
seconding لحظه
flashed لحظه
jiffy یک لحظه
simultaneous در یک لحظه
instant لحظه
moments لحظه
flash لحظه
period لحظه
instants لحظه
periods لحظه
seconds لحظه
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
instance لحظه مورد
instances لحظه مورد
chronoscope لحظه شمار
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
in an instant دریک لحظه
takeoffs لحظه اغازپرش
takeoff لحظه اغازپرش
nick of time <idiom> درآخرین لحظه
now در این لحظه
moment لحظه گشتاور چرخشی
He entered at that very moment . درهمان لحظه وارد شد
spots زمان مختصر لحظه
spot زمان مختصر لحظه
last-minute hitch گیریی در لحظه آخر
It was the work of a moment . کا ریک لحظه بود
moments لحظه گشتاور چرخشی
anon چند لحظه بعد
sleep a wink <idiom> یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
from now on <idiom> درست از همین لحظه به بعد
zero hour <idiom> لحظه دقیق حمله درجنگ
Let me think a moment . بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
to go down to the wire <idiom> تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
to go down to the wire <idiom> تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
half مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
simultaneous foul خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
pullout لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
transients باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
transient باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
jobs کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
job کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
If you wI'll wait a moment. اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
maximum بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
feeds وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
maximum بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
feed وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
cps تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
I just had dinner. درست چند لحظه قبل شام خوردم
ultimate stress تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
one address computer ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
coldest خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
multi user system سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
monoprogramming system سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
colder خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
vectors پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
editor نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
strong side سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
scroll متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
editors نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
modem مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
heading crossing angle زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
block time زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
scrolls متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
snapshots چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
serials مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serial مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
snapshot چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
vertical متن نمایش داده شده که بالا وپایین صفحه کامپیوتر حرکت میکند در هر لحظه یک خط
stepping اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
step اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
marketing بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
traced برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
trace برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
traces برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
for two weeks جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
pop down menu منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
edlin در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
step through عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
layer استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layers استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com