English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
unhorse از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
Other Matches
schooners گاری سفری گاری روپوش دار
schooner گاری سفری گاری روپوش دار
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
privilege cab درشگه کرایهای که حق دارددر جاهای خصوصی بایستد
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to fall on ones knees بیرون افتادن بلابه افتادن
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
dismount پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
take down پیاده کردن
set down پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
disembark پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismantle پیاده کردن موتور
pedestrianizes پیاده روی کردن
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
staking پیاده کردن مسیر
pedestrianising پیاده روی کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
pedestrianises پیاده روی کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
dismantling پیاده کردن موتور
setting out پیاده کردن مسیر
dismantles پیاده کردن موتور
setting out پیاده کردن نقشه
disassembly پیاده کردن موتور
pedestrianizing پیاده روی کردن
dismount پیاده کردن یا شدن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dismantled پیاده کردن موتور
dosmount command فرمان پیاده کردن
pads پیاده سفر کردن
pad پیاده سفر کردن
forestalls پیش افتادن ممانعت کردن
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
to come down with a run پایین افتادن افت کردن
flags سنگفرش کردن پایین افتادن
operate عمل کردن بکار افتادن
trammel تعدیل کردن بدام افتادن
operates عمل کردن بکار افتادن
routing عزیمت کردن راه افتادن
operated عمل کردن بکار افتادن
forestalled پیش افتادن ممانعت کردن
giving اتفاق افتادن فدا کردن
stumps قطع کردن سنگین افتادن
stumped قطع کردن سنگین افتادن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
forestall پیش افتادن ممانعت کردن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
stump قطع کردن سنگین افتادن
give اتفاق افتادن فدا کردن
stumping قطع کردن سنگین افتادن
gives اتفاق افتادن فدا کردن
gharry گاری
drayman گاری کش
carted گاری
carting گاری
carts گاری
tumbril گاری
cart گاری
dogcarts گاری سگ کش
dogcart گاری سگ کش
vans گاری
van گاری
driver گاری چی
drivers گاری چی
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
walks گردش کردن پیاده رفتن
salvage پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
walk گردش کردن پیاده رفتن
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
removable قابل سوار و پیاده کردن
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
walked گردش کردن پیاده رفتن
to overlie infant روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
incident ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
hog tie عاجز ودرمانده کردن از کار افتادن
to overeach oneself زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
wind خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
winds خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
incidents ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
wain گاری واگن
drayman گاری بر چهارچرخه کش
wainwright گاری ساز
dumb waiter گاری تاقچهدار
applecart گاری سیب
dumb waiters گاری تاقچهدار
shopping cart گاری خرید
tumbrel گیوتین گاری
foot sweep فن اوسوتو گاری
cartwright گاری ساز
carter راننده گاری
cartage حمل با گاری
paracaisson گاری دوچرخ
mail cart گاری پست
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
stalling متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
lorries اتومبیل باری گاری
cartage کرایه گاری مکاری
piety پرهیز گاری خداترسی
camion گاری کوتاه بی لبه
carthorse اسب ارابهو گاری
lorry اتومبیل باری گاری
paracaisson گاری مهمات کش دستی
joltwagon گاری یا ارابه پرتکان
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
pietist وابسته به پرهیز گاری پارسا
cartful انچه دریک گاری جا بگیرد
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
dray گاری کوتاه بی لبه چهارچرخه بارکشی
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
tailboard تخته عقب گاری وکامیون برای تخلیه بار
golf cart گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
slaver گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
to get caught up in something در چیزی گیر کردن [افتادن] [گرفتار شدن] [اصطلاح روزمره] [اصطلاح مجازی]
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
to fall to شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
trolley گاری بارکش اتومبیل بارکش کوتاه
trolly گاری بارکش اتومبیل بارکش کوتاه
trolleys گاری بارکش اتومبیل بارکش کوتاه
stick گیر کردن گیر افتادن
jigger درشکه یک اسبه گاری تک اسبه
foundering از پا افتادن
to be deferred پس افتادن
to be off ones feed افتادن
drop back افتادن
lied افتادن
lies افتادن
to come a mucker افتادن
to come a cropper افتادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com