Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
Other Matches
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
interrogation
ال پرسیدن
queried
پرسیدن
asks
پرسیدن
queries
پرسیدن
asked
پرسیدن
querying
پرسیدن
targe
پرسیدن
asking
پرسیدن
ask
پرسیدن
query
پرسیدن
interrogations
ال پرسیدن
to pose a question to any one
پرسیدن
Asking the way
پرسیدن راه
(the) third degree
<idiom>
بتفصیل پرسیدن
toa one the time
ساعت راازکسی پرسیدن
toa a person about a thing
چیزی را ازکسی پرسیدن
to ask somebody a question
از کسی سئوالی پرسیدن
to ask somebody's name
از کسی نامش را پرسیدن
questions
پرسیدن تحقیق کردن
question
پرسیدن تحقیق کردن
questioned
پرسیدن تحقیق کردن
to ask
پرسیدن
[جویا شدن]
[طلبیدن]
[خواستن ]
inquiry
ال پرسیدن . 2-دستیابی به دادن درون سیستم کامپیوتری
inquiries
ال پرسیدن . 2-دستیابی به دادن درون سیستم کامپیوتری
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
few men
اشخاص کمی
great persons
اشخاص بزرگ
displaced persons
اشخاص پناهنده
these people
این اشخاص
many a man
بسا اشخاص
many people
خیلی اشخاص
many persons
خیلی اشخاص
natural persons
اشخاص طبیعی
knowledge of persons
شناسایی اشخاص
persona
اشخاص یک کتاب
personae
اشخاص یک کتاب
personas
اشخاص یک کتاب
person perception
ادراک اشخاص
omnium gatherum
مجموعه اشخاص
artificial persons
اشخاص حقوقی
to ask somebody out
از کسی پرسیدن که آیا مایل است
[با شما]
بیرون برود
[جامعه شناسی]
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
panels
صورت اسامی اشخاص
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses
امضای اشخاص بیسواد
panel
صورت اسامی اشخاص
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
inter alia
میان اشخاص دیگر
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
withindoors
اشخاص داخل منزل
blacklists
صورت اشخاص بدحساب
to suck eggs
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
blacklisting
صورت اشخاص بدحساب
blacklisted
صورت اشخاص بدحساب
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
blacklist
صورت اشخاص بدحساب
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
dog paddle
شنای اشخاص مبتدی
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
subjects of international law
اشخاص حقوق بین الملل
sucker list
<idiom>
لیستی از اشخاص ساده لوح
lonely hearts
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
intelligentsia
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
dais
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
mixed laws
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
bouncer
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncers
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
personals
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
To ask after someone
[someones health]
حال کسی را پرسیدن.
[جویای احوال کسی شدن.]
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampire
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ether
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
tother
دیگری
thirds
به دیگری
third
به دیگری
another
دیگری
t' other
دیگری
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
onother's money
پول دیگری
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
heteronomous
پیروقانون دیگری
other
متفاوت دیگری
others
متفاوت دیگری
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
at another time
در زمان دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
at second hand
از قول دیگری
consecutively
یکی پس از دیگری
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
transplant
درجای دیگری نشاندن
alternately
تغییر از یکی به دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
one after a
یکی درپی دیگری
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
personify
رل دیگری بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
predecease
مرگ قبل از دیگری
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
transplanted
درجای دیگری نشاندن
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
predecease
قبل از دیگری مردن
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
transplants
درجای دیگری نشاندن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
converts
تغییر چیزی به دیگری
another
کسی
[چیز]
دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
converted
تغییر چیزی به دیگری
released
اعراض از حق به نفع دیگری
i had no a
چاره دیگری نداشتم
one country or another
این یا یک کشور دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
it is of a different kind
قسم دیگری است
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
release
اعراض از حق به نفع دیگری
assumpsit
تقبل دیون دیگری
detinue
ضبط مال دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
global
را با دیگری در متن عوض میکند
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
globally
را با دیگری در متن عوض میکند
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
common of piscary
حق ماهی گیری درابهای دیگری
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
are these a more apples
هیچ سیب دیگری هست
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
direct objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
suffragan
تابع منطقه یاقسمت دیگری
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com