Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (8 milliseconds)
English
Persian
minaei
از اصطلاحات داوری کاراته
Other Matches
ku dan
دان 9 کاراته
hachi dan
دان 8 کاراته
sho dan
دان 1 کاراته
shitu ryu
سبکی در کاراته
shichi dan
دان 7 کاراته
yo dan
دان 4 کاراته
san dan
دان 3 کاراته
ni dan
دان 2 کاراته
kihon
تکنیک کاراته
go dan
دان 5 کاراته
kanza
سرداور کاراته
ju dan
دان 01 کاراته
roku dan
دان 6 کاراته
kempo
تکنیک قدیم کاراته
tatemi
محل مسابقه کاراته
hant
شور داوران کاراته
hajime
اغاز مبارزه کاراته
shushin
داور وسط کاراته
fukushin
کمک داور کاراته
tatemi
میدان مبارزه کاراته
karate
فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
keilo
ضربهای در کاراته بانوک انگشتان جمع شده
terminologies
اصطلاحات
terminology
اصطلاحات
nomenclauture
فهرست اصطلاحات
nautical terms
اصطلاحات دریایی
nomanclature
مجموعه اصطلاحات
nomenelature
فهرست اصطلاحات
turkism
اصطلاحات ترکی
grammatical term
اصطلاحات دستوری
architectural terms
اصطلاحات معماری
briticism
اصطلاحات خاص انگلیس
medical terminology
اصطلاحات پزشکی یا طبی
technical
اصطلاحات وقواعد فنی
terminology
اصطلاحات علمی یافنی
inkhorn
دارای اصطلاحات قلنبه
terminologies
اصطلاحات علمی یافنی
jargon
اصطلاحات مخصوص یک صنف
nomenclature
مجموعه اصطلاحات نامگذاری
technic
اصطلاحات وقواعد فنی
botanical terms
اصطلاحات گیاه شناسی
terminological
وابسته به مجموعه اصطلاحات
italicism
عبارات و اصطلاحات ایتالیایی
technicalization
استفاده از اصطلاحات یاروشهای فنی
nomenclature
نام گذاری فهرست اصطلاحات
terminological
وابسته به اصطلاحات علمی وفنی
nomenclature
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
germanism
اصطلاحات ویژه زبان المانی
patavinity
لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
terminology
لفظ گذاری مجموعه اصطلاحات
souithernism
لغت و اصطلاحات مخصوص جنوب
anglicist
متخصص اصطلاحات و قواعدزبان انگلیسی
gallicism
اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی
terminologies
لفظ گذاری مجموعه اصطلاحات
cant
اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته
lingua
زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
computerese
استفاده کنندگان از کامپیوتر مجموعه اصطلاحات کامپیوتری
ink hard terms
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
law french
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
pidgins
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
This dictionary has many examples of how idioms are used .
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
pidgin
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
king's english
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
wimp
آدم دست و پا چلفته
[شمال آلمان]
[خفت آور ]
[اصطلاحات نوجوانان]
umpirage
داوری
judgement
داوری
arbitration
داوری
adjudication
داوری
judgments
داوری
judgements
داوری
justiceship
داوری
vermifuge
داوری ضد کرم
arbitrable
قابل داوری
appeal to arbitration
توسل به داوری
umpires
حکمیت داوری
arbitral tribunal
دیوان داوری
agreement of arbitration
قرارداد داوری
ad hoc arbitration
داوری موردی
judgment
داوری دادرسی
arbitrage
داوری کردن
arbitral award
رای داوری
the great inquest
روز داوری
jurisdiction clause
شرط داوری
d. of judgment
روز داوری
value judgment
داوری ارزشی
umpireship
داوری حکمیت
infatuated
دارای داوری بد
judgement day
روز داوری
arbitration committee
کمیته داوری
tribunal of arbitration
دیوان داوری
arbitration award
رای داوری
arbitration clause
شرط داوری
refereeing
داوری کردن
arbitrated
داوری کردن
umpires
داوری کردن
arbitrates
داوری کردن
umpired
داوری کردن
misjudged
بد داوری کردن
misjudges
بد داوری کردن
umpired
حکمیت داوری
misjudging
بد داوری کردن
arbitrate
داوری کردن
refereed
داوری کردن
umpiring
حکمیت داوری
referees
داوری کردن
judgement
دادرسی داوری
referee
داوری کردن
judgements
دادرسی داوری
judgments
دادرسی داوری
prejudice
پیش داوری
prejudices
پیش داوری
adjudge
داوری کردن
umpiring
داوری کردن
arbitrating
داوری کردن
adjudicates
داوری کردن
judged
داوری کردن
adjudicating
داوری کردن
adjudicated
داوری کردن
adjudicate
داوری کردن
misjudge
بد داوری کردن
frame of reference
چهارچوب داوری
frames of reference
چهارچوب داوری
judging
داوری کردن
judges
داوری کردن
umpire
داوری کردن
umpire
حکمیت داوری
judge
داوری کردن
arbiters
داوری کردن
arbiter
داوری کردن
umpiring
داوری عملیات بازرس
awarded
حکم هیات داوری
awarding
حکم هیات داوری
awards
حکم هیات داوری
umpire
داوری عملیات بازرس
you do me injustice
در حق من درست داوری نمیکنید
umpired
داوری عملیات بازرس
to hold the scales even
عادلانه داوری کردن
references
ارجاع امر به داوری
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
umpires
داوری عملیات بازرس
decision
حکم دادگاه داوری
arbitrated
به داوری ارجاع کردن
arbitrates
به داوری ارجاع کردن
reference
ارجاع امر به داوری
arbitrating
به داوری ارجاع کردن
he judged impartially
بیطرفانه داوری کرد
prejudge
پیش داوری کردن
prejudged
پیش داوری کردن
prejudges
پیش داوری کردن
arbitrate
به داوری ارجاع کردن
prejudging
پیش داوری کردن
judicial
قطعی داوری کننده
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
decisions
حکم دادگاه داوری
award
حکم هیات داوری
judge
داوری کردن فتوی دادن
judging
داوری کردن فتوی دادن
judges
داوری کردن فتوی دادن
judged
داوری کردن فتوی دادن
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
special drawing rights
این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
technicalities
اصطلاحات فنی نکته فنی
technicality
اصطلاحات فنی نکته فنی
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
doomsday
روز قیامت روز داوری
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com