English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
Other Matches
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
cupidity حرص واز برای بدست اوردن مال
to take out a patent حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
austempering تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
gets بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
earn بدست اوردن
earned بدست اوردن
procured بدست اوردن
acquires بدست اوردن
earns بدست اوردن
come by بدست اوردن
get بدست اوردن
catch بدست اوردن
obtains بدست اوردن
obtained بدست اوردن
impetrate بدست اوردن
obtain بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
get round بدست اوردن
offer بدست اوردن
offered بدست اوردن
offers بدست اوردن
getting بدست اوردن
pick up بدست اوردن
gain بدست اوردن
gained بدست اوردن
procure بدست اوردن
procures بدست اوردن
gains بدست اوردن
procuring بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
regain دوباره بدست اوردن
step into بسهولت بدست اوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
acquirability امکان بدست اوردن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
recoups دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
having بدست اوردن دارنده
have بدست اوردن دارنده
retrieved دوباره بدست اوردن
finagle باحیله بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
insure بیمه بدست اوردن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
recover دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
enters بدست اوردن قدم نهادن در
entered بدست اوردن قدم نهادن در
enter بدست اوردن قدم نهادن در
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
finagle بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
investigating استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
racketeers از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
card امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigates استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
investigate استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
hash سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
lairdship ملاکی
proprietorial pride غرور ملاکی
criterion trials کوششهای ملاکی
criterion refernced tests ازمونهای ملاکی
malachias ملاکی نبی
hash سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
malachi پیک ملاکی نبی
bid بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
bids بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
scans بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
setup توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
hawking شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
hemostat اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
horizontal clock system طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
poke check فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
windlasses ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlass ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
mezereum پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
foreground processing اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
at the hand of بدست
by بدست
gained بدست آوردن
gets بدست امده
hand in hand دست بدست
getting بدست امده
acquire بدست آوردن
obtainable بدست اوردنی
get table بدست اوردنی
procurer بدست اورنده
gains بدست آوردن
get بدست امده
get at able بدست اوردنی
gain بدست آوردن
providers بدست اورنده
come by <idiom> بدست آوردن
provider بدست اورنده
procurement بدست اوری
procurable بدست اوردنی
to come to hand بدست امدن
acquirer بدست اورنده
acquirable بدست اوردنی
catcher بدست اورنده
to go to the wright بدست استادافتادن
securer بدست اورنده
obtainment بدست اوری
attenuation بدست آوردن
attainable بدست اوردنی
manual وابسته بدست
import باپیروزی بدست امدن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
impropriate بدست عام دادن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
to obtain something بدست آوردن چیزی
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
unhandy مشکل بدست امده
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
encyclic بدست چندنفر رونده
turnover دست بدست شدن
pass on دست بدست دادن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
to change hands دست بدست رفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com