Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
ruin
از بین رفتن فاسد شدن
ruining
از بین رفتن فاسد شدن
ruins
از بین رفتن فاسد شدن
Other Matches
to be corrupt to the bones
<idiom>
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
spoiling
فاسد کردن فاسد شدن
spoil
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
فاسد کردن فاسد شدن
spoiled
فاسد کردن فاسد شدن
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
reprobate
فاسد
reprobates
فاسد
spoilt
فاسد
reechy
فاسد
reprobatory
فاسد
roue
فاسد
irregular
فاسد
villainous
فاسد
gamy
فاسد
rantipole
فاسد
immoral
فاسد
vicious
فاسد
defective
فاسد
gamey
فاسد
sinister
فاسد
peat
زن فاسد
abandoned
فاسد
perverse
فاسد
putrid
فاسد
sedition
فاسد
rammish
فاسد
corrupted
فاسد
corrupting
فاسد
corrupts
فاسد
dissolute
فاسد
depraved
فاسد
rotten
فاسد
peccant
فاسد
corrupt
فاسد
untoward
فاسد
vitiates
فاسد کردن
vitiate
فاسد شدن
ruin
فاسد کردن
vitiated
فاسد کردن
vitiating
فاسد شدن
vitiating
فاسد کردن
vitiated
فاسد شدن
vitiates
فاسد شدن
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
ruining
فاسد کردن
to go to the bad
فاسد شدن
addle
فاسد شدن
addle
فاسد کردن
addle
گندیده فاسد
degenerative
فاسد کننده
vilest
فاسد بداخلاق
viler
فاسد بداخلاق
harlot
فاسد الاخلاق
ruins
فاسد کردن
harlots
فاسد الاخلاق
vitiate
فاسد کردن
foxed
فاسد شده
rotters
ادم فاسد
spoiling
فاسد کردن
corrupting
فاسد کردن
corrupts
فاسد کردن
tainted
فاسد دارایکیفیتپائین
viciously
بطور فاسد
rotter
ادم فاسد
spoiled
فاسد کردن
imperishable
فاسد نشدنی
spoils
فاسد کردن
incorruptible
فاسد نشدنی
vile
فاسد بداخلاق
corrupt
فاسد کردن
corrupted
فاسد کردن
vendable
پولکی فاسد
vendible
پولکی فاسد
perishable
فاسد شدنی
spoil
فاسد کردن
indecomposable
فاسد نشدنی
fox wood
چوب فاسد
disintegrating
فاسد شدن
disintegrates
فاسد شدن
disintegrate
فاسد شدن
heretic
فاسد العقیده
heretics
فاسد العقیده
rake
بد اخلاق فاسد
rakes
بد اخلاق فاسد
raking
بد اخلاق فاسد
rankly
بطور فاسد
spoiler
فاسد سازنده
invalid
نامعتبر فاسد
invalid contract
عقد فاسد
invalid sale
بیع فاسد
love alce
ادم فاسد
incorruptness
فاسد نشدگی
invalids
نامعتبر فاسد
eroding
فاسد شدن
erodes
فاسد شدن
eroded
فاسد شدن
erode
فاسد شدن
putrefactive
فاسد کننده
highs
اندکی فاسد
corrosive
فاسد کننده
to be off
[British E]
فاسد کردن
to be spoiled
فاسد کردن
cankery
فاسد کننده
depraver
فاسد کننده
deprave
فاسد کردن
to be spoiled
فاسد شدن
decomposable
فاسد شدنی
to be off
[British E]
فاسد شدن
high
اندکی فاسد
highest
اندکی فاسد
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
putridly
بطور گندیده یا فاسد
malady
فاسد شدگی بیماری
inquinate
فاسد یا پلید کردن
scurvied
دارای خون فاسد
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
maladies
فاسد شدگی بیماری
morbidly
بطور ناخوشی یا فاسد
consumable stores
مواد فاسد شدنی
The decay of the teeth .
فاسد شده دندانها
rancid
باد خورده فاسد
putrefies
پوسیدن فاسد شدن
putrefying
پوسیدن فاسد شدن
putrefy
پوسیدن فاسد شدن
putrefied
پوسیدن فاسد شدن
perishable
کالای فاسد شونده
you will spoil the child
بچه را فاسد خواهیدکرد
perishable
کالای فاسد شدنی
deteriorating supplies
تدارکات فاسد شدنی
deteriorating supplies
اماد فاسد شدنی
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد
decays
فاسد شدن تنزل کردن
Her morals are corruted .
اخلاقش فاسد شده است
decay
فاسد شدن تنزل کردن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
spoilsman
تباه کننده فاسد سازنده
crumblings
فاسد شده زوال یافته
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
cankerous
وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
To decay . To go bad .
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
necrotic
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
to have gone off
[British E]
فاسد شدن
[غذا]
[اصطلاح روزمره]
gangrene
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
leaker
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
The rotten apple injures its neigbours.
<proverb>
یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
duff
سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
to languish
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
sepsis
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
How do I notice when the meat is off?
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamy
دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
gamey
دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Best before:
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
parades
سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading
سان رفتن رژه رفتن محل سان
To go bad . To rot . To spoilt .
خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
taint
ملوث کردن فاسد کردن
tainting
ملوث کردن فاسد کردن
taints
ملوث کردن فاسد کردن
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
worm eaten
سوراخ شده فاسد شده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
dry rot
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off
اب شدن فاسد شدن
to fall short
کم رفتن
admit
رفتن
fribble
ور رفتن
to boil over
سر رفتن
swipe
کش رفتن
swiped
کش رفتن
swiping
کش رفتن
go
رفتن
fall into a rage
از جا در رفتن
goes
رفتن
to d.deep in to
فر رفتن در
to do a guy
در رفتن
to do out of
کش رفتن
to fall away
رفتن
to fall away
پس رفتن
to flow over
سر رفتن
to fly off
در رفتن
bleneh
پس رفتن
to go to the bottom
ته رفتن
sinks
ته رفتن
betake
رفتن
gangs
رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com