Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
English
Persian
pirate
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
Other Matches
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
misfeasance
سوء استفاده کردن ازاقتدار قانونی
joint tenants
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
duplexes
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
use age
مدت زمان قانونی استفاده از وسایل
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
compiling
تالیف کردن
write
تالیف کردن
compiled
تالیف کردن
writes
تالیف کردن
compile
تالیف کردن
compiles
تالیف کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
compiling
گرداوردن تالیف کردن
compiles
گرداوردن تالیف کردن
compiled
گرداوردن تالیف کردن
compile
گرداوردن تالیف کردن
nest
بخشی از برنامه که یک حلقه کنترل در دیگری استفاده میشود
nests
بخشی از برنامه که یک حلقه کنترل در دیگری استفاده میشود
usufructuary
کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
default
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
defaulted
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
defaulting
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
defaults
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود
author
: نویسندگی کردن تالیف و تصنیف کردن
dib
باسی که هنگام انتقال داده از بخشی از کامپیوتر به دیگری استفاده میشود مثل بین حافظه و CPU
default
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulted
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaults
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulting
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
intermediate
مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
DLL
فایلی که حاوی کتابخانهای از توابعی است که توسط برنامه دیگری قابل استفاده است
aliases
نام دیگری که علاوه بر نام کاربر استفاده میشود
alias
نام دیگری که علاوه بر نام کاربر استفاده میشود
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
literary work
تالیف
the profession of letters
تالیف
copyrights
حق تالیف
compilation
تالیف
copyright
حق تالیف
compilations
تالیف
conflation
تالیف
literary property
حق تالیف
solenoid sweep
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
synthetism
تالیف گرایی
copyright
حق تالیف و تصنیف
map compilation
تالیف نقشه
authorship
تالیف و تصنیف
copyrights
حق تالیف و تصنیف
syncretism
تالیف عقایدمختلف
legalizing
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
standarize
با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
legalises
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
legalize
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
قانونی کردن
legalising
قانونی کردن
legalize
قانونی کردن
legalizes
قانونی کردن
legalizing
قانونی کردن
legalized
قانونی کردن
legalised
قانونی کردن
legitimized
قانونی کردن
legitimising
قانونی کردن
legitimizes
قانونی کردن
legitimization
قانونی کردن
legitimises
قانونی کردن
legitimised
قانونی کردن
legalization
قانونی کردن
legitimize
قانونی کردن
legitimizing
قانونی کردن
essays
تالیف مقاله نویسی
coauthor
شریک در تالیف ونگارش
essay
تالیف مقاله نویسی
prosecute
تعقیب قانونی کردن
disables
فاقدصلاحیت قانونی کردن
disable
فاقدصلاحیت قانونی کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
litigate
تعقیب قانونی کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
suing
تعقیب قانونی کردن
disabling
فاقدصلاحیت قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
sued
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
aliterary production
فراورده یا محصول ادبی تالیف
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
collective goods
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
validates
تایید اعتبار قانونی کردن
validate
تایید اعتبار قانونی کردن
validating
تایید اعتبار قانونی کردن
summon
فراخواندن احضار قانونی کردن
validated
تایید اعتبار قانونی کردن
summoned
فراخواندن احضار قانونی کردن
scissors and paste
تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
royalty
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
royalties
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
to serve a legal p on any one
ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
personifying
رل دیگری بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
pseudepigrapha
نوشته هاوکتابهای مشکوک الاعتباری که تالیف انهارابنویسندگان نسبت میدهد
executes
قانونی کردن اعدام کردن
executing
قانونی کردن اعدام کردن
executing
اداره کردن قانونی کردن
executes
اداره کردن قانونی کردن
executed
قانونی کردن اعدام کردن
executed
اداره کردن قانونی کردن
execute
اداره کردن قانونی کردن
legtimize
مشروع کردن قانونی کردن
legitimatize
قانونی کردن مشروع کردن
execute
قانونی کردن اعدام کردن
legitimates
عذر قانونی قانونی
legitimating
عذر قانونی قانونی
legitimated
عذر قانونی قانونی
legitimate
عذر قانونی قانونی
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to play off
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
shunts
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
personation
خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
transcribe
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com