Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
dispossess
از تصرف محروم کردن
dispossessed
از تصرف محروم کردن
dispossesses
از تصرف محروم کردن
dispossessing
از تصرف محروم کردن
Other Matches
abdicated
محروم کردن
exclude
محروم کردن
abdicating
محروم کردن
cut off
محروم کردن
abdicate
محروم کردن
depriving
محروم کردن
deprive
محروم کردن
deprives
محروم کردن
abdicates
محروم کردن
excludes
محروم کردن
strip
محروم کردن از
dis-
محروم کردن
to cut off
محروم کردن
bereave
محروم کردن
devest
محروم کردن
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossessed
محروم کردن دورکردن
dispossessing
محروم کردن دورکردن
disinheriting
از ارث محروم کردن
unsight
از دیدن محروم کردن
disinherits
از ارث محروم کردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
dispossess
محروم کردن دورکردن
dispossesses
محروم کردن دورکردن
disinherit
از ارث محروم کردن
unvoice
محروم از صدا کردن
come into
تصرف کردن
seize
تصرف کردن
to come into
تصرف کردن
to take possession of
تصرف کردن
to come to
تصرف کردن
take possession of
تصرف کردن
glom on to
تصرف کردن
seizes
تصرف کردن
occupation
تصرف کردن
grabbed
تصرف کردن
occupations
تصرف کردن
grabs
تصرف کردن
grabbing
تصرف کردن
grab
تصرف کردن
seized
تصرف کردن
hold
تصرف کردن
put in possession
تصرف کردن
holds
تصرف کردن
deflower
تصرف کردن
to get possession of
تصرف کردن
occupying
تصرف کردن
deflowered
تصرف کردن
deflowers
تصرف کردن
deflowering
تصرف کردن
occupies
تصرف کردن
occupy
تصرف کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
ostracize
از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
ostracising
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism
محروم کردن از حقوق اجتماعی
disestablished
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablish
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracised
از حقوق اجتماعی محروم کردن
mayhen
ازوسیله دفاع محروم کردن
disestablishes
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unsex
از خواص جنسی محروم کردن
disestablishing
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracises
از حقوق اجتماعی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll.
کسی را از ارث محروم کردن
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance
وراث را از ارث محروم کردن
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
disbar
از شغل وکالت محروم کردن
disendow
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracized
از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
ostracizing
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
از حقوق اجتماعی محروم کردن
disfranchise
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
regaining
دوباره تصرف کردن
deforce
تصرف عدوانی کردن
disseise
تصرف عدوانی کردن
deforce
تصرف غاصبانه کردن
regains
دوباره تصرف کردن
captures
تصرف کردن ربایش
regain
دوباره تصرف کردن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
regained
دوباره تصرف کردن
capture
تصرف کردن ربایش
capturing
تصرف کردن ربایش
declass
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracizing
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
preoccupy
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies
از پیش اشغال یا تصرف کردن
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
possesses
تصرف کردن دارا بودن
possess
تصرف کردن دارا بودن
possessing
تصرف کردن دارا بودن
dispossessing
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
tantalize
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
foreclosing
محروم کردن سلب کردن
divested
محروم کردن عاری کردن
evacuates
ترک کردن محروم کردن
disappoint
ناکام کردن محروم کردن
divests
محروم کردن عاری کردن
forecloses
محروم کردن سلب کردن
divesting
محروم کردن عاری کردن
divest
محروم کردن عاری کردن
depriving
محروم کردن معزول کردن
deprives
محروم کردن معزول کردن
curtails
محروم کردن قطع کردن
deprive
محروم کردن معزول کردن
evacuated
ترک کردن محروم کردن
curtailing
محروم کردن قطع کردن
interdict
قدغن کردن محروم کردن
disappoints
ناکام کردن محروم کردن
evacuate
ترک کردن محروم کردن
evacuating
ترک کردن محروم کردن
curtailed
محروم کردن قطع کردن
foreclosed
محروم کردن سلب کردن
cut off
قطع کردن محروم کردن
foreclose
محروم کردن سلب کردن
curtail
محروم کردن قطع کردن
geld
بی تخمدان کردن محروم کردن
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
conquers
فتح کردن تصرف کردن
conquering
فتح کردن تصرف کردن
conquer
فتح کردن تصرف کردن
occupying
تصرف کردن سرگرم کردن
occupy
تصرف کردن سرگرم کردن
occupies
تصرف کردن سرگرم کردن
to enter
ضبط کردن تصرف کردن
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
use and occupation
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
disadvantaged
محروم
bereaved
محروم
blighted
محروم
cold turkey
محروم
deprived
محروم
sans
محروم از
excludable
محروم کردنی
disadvantaged children
کودکان محروم
to be defected
محروم شدن
choiceless
محروم از حق انتخاب
deprivable
محروم کردنی
underclass
طبقه محروم
exclusion
محروم سازی
lower class
طبقه محروم
disinherited
محروم ازارث
underclass
طبقهی محروم
have not nations
ملل محروم
subclass
طبقه محروم
occupation
تصرف
keeping
تصرف
occupation
حق تصرف
occupancy
تصرف
occupations
حق تصرف
acquest
تصرف
seizures
تصرف
lien
حق تصرف
occupations
تصرف
seizure
تصرف
tenure
تصرف
possessorship
تصرف
possession
ید تصرف
originality
تصرف
possession
تصرف
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com