English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
decivilize از تمدن خارج کردن
Other Matches
uncivilly بی تمدن
culturing تمدن
cultures تمدن
culture تمدن
uncivil بی تمدن
rugged بی تمدن
civilisations تمدن
kultur تمدن
civilization تمدن
civilizations تمدن
civilizable تمدن پذیر
white civilization تمدن نژاد سفید
florescence حد اعلای تمدن یک قوم
westernized تمدن غربی را پذیرفتن
westernised تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes تمدن غربی را پذیرفتن
westernising تمدن غربی را پذیرفتن
westernises تمدن غربی را پذیرفتن
hun مخرب تمدن المانی
westernize تمدن غربی را پذیرفتن
occidentalism پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
minoan مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
westernization فرنگی مابی پیروی از تمدن مغرب زمین
expulse خارج کردن
eject خارج کردن
derail از خط خارج کردن
ejected خارج کردن
bring out خارج کردن
unship خارج کردن
discharge خارج کردن
derails از خط خارج کردن
discharges خارج کردن
extraction خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
phase out خارج کردن
ejecting خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
ejects خارج کردن
to rule out خارج کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
shamanism پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
colony موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
ablate بریدن و خارج کردن
disseise ازتصرف خارج کردن
disarm از ضامن خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
write-off از دفتر خارج کردن
to put out of court از دستور خارج کردن
spew با فشار خارج کردن
spewed با فشار خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
defecated خارج کردن مدفوع
table از دستور خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
defecate خارج کردن مدفوع
phase out به ترتیب خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
defecating خارج کردن مدفوع
disarms از ضامن خارج کردن
tabling از دستور خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
disarmed از ضامن خارج کردن
defecates خارج کردن مدفوع
exfiltration خارج کردن از میدان
expectorate ازشش خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
emitting بیرون دادن خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
reeks بخار ازدهان خارج کردن
reeking بخار ازدهان خارج کردن
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
reeked بخار ازدهان خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
bail عمل خارج کردن اب قایق
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
stripping crane جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
evicts خارج کردن خلع ید کردن
evicting خارج کردن خلع ید کردن
evicted خارج کردن خلع ید کردن
evict خارج کردن خلع ید کردن
sidelined ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
sidelining ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
sideline ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
sidelines ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
labeling مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
label مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
texts پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
text پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
demonetization خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
tilting mixer نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
osteotomy برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
romanesque رومی وابسته به تمدن رومی
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
cryptographic تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
off خارج از
forth of خارج از
outside در خارج
out-of- خارج از
outside خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
outsides خارج
outsides در خارج
externally از خارج
out of خارج از
off side خارج از خط
out خارج
non-combatants خارج از صف
out- خارج
non-combatant خارج از صف
externals خارج
non combatant خارج از صف
out of tune خارج
outed خارج
external خارج
abroad خارج
per خارج از
aroint خارج شو
outside [of] <adv.> خارج [از]
issues خارج شدن
extra professional خارج حرفهای
off duty خارج از نگهبانی
extra spectral خارج طیفی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com