English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
polish off از جلو کسی درامدن تمام کردن
Other Matches
terminate تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
demilitarized از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
calved بشکل غار درامدن جدا کردن
demilitarize از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarised از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
calve بشکل غار درامدن جدا کردن
demilitarising از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
clues گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
get through تمام کردن
get (something) over with <idiom> تمام کردن
integrating تمام کردن
go through with <idiom> تمام کردن
to run away with تمام کردن
attains تمام کردن
integrates تمام کردن
use up تمام کردن
to see through تمام کردن
attain تمام کردن
attained تمام کردن
attaining تمام کردن
integrate تمام کردن
to see out تمام کردن
fulfill تمام کردن
run out of تمام کردن
fiddle away تمام کردن
fulfil تمام کردن
fulfilled تمام کردن
fulfilling تمام کردن
to fill out تمام کردن
fulfills تمام کردن
fulfils تمام کردن
to finish off تمام کردن
to eat up تمام کردن
forth تمام کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
make a day of it <idiom> تمام روزکار کردن
to apply for written testimony استشهاد تمام کردن
exhaust تمام کردن بادقت بحث کردن
exhausts تمام کردن بادقت بحث کردن
shoot out درامدن
if things shape right از اب درامدن
give in از پا درامدن
eventuate درامدن
shoot forth درامدن
measure درامدن
shoot-out درامدن
burgeon درامدن
burgeoned درامدن
burgeoning درامدن
if things shape right درامدن
to shoot forth درامدن
enter درامدن
burgeons درامدن
entered درامدن
erupted درامدن
to come out درامدن
erupts درامدن
enters درامدن
to come in درامدن
erupting درامدن
shoot-outs درامدن
to go off درامدن
to figure out درامدن
erupt درامدن
pullulate درامدن
ceased بند امدن تمام کردن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
cease بند امدن تمام کردن
use up تمام شدن مصرف کردن
ends تمام کردن خاتمه دادن
ended تمام کردن خاتمه دادن
end تمام کردن خاتمه دادن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
done with <idiom> تمام کردن استفاده از چیزی
see out <idiom> تمام کردن وخارج شدن
ceasing بند امدن تمام کردن
process بانجام رساندن تمام کردن
dost بپایان رسانیدن تمام کردن
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
shoot one's wad <idiom> تمام پول را خرج کردن
processes بانجام رساندن تمام کردن
unquote نقل قول را تمام کردن
ceases بند امدن تمام کردن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
consumed ازپا درامدن
consumes ازپا درامدن
eruption of the teeth درامدن دندان
repullulate دوباره درامدن
to fall on بجنگ درامدن
break even صافی درامدن
fall out well خوب درامدن
consume ازپا درامدن
fish out تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
finish تمام کردن رنگ وروغن زدن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finishes تمام کردن رنگ وروغن زدن
disarmed به حالت اشتی درامدن
masquerades به لباس مبدل درامدن
hold water از امتحان درست درامدن
to come into any one's g. به چنگ کسی درامدن
disjoint در رفتن از مفصل درامدن
masqueraded به لباس مبدل درامدن
disarms به حالت اشتی درامدن
eruption of rash درامدن گرمی دانه
masquerading به لباس مبدل درامدن
enactment بصورت قانون درامدن
billowed بصورت موج درامدن
spindle بشکل دوک درامدن
billows بصورت موج درامدن
democratization بصورت دموکراسی درامدن
billowing بصورت موج درامدن
spindles بشکل دوک درامدن
to strike an a بصورت ویژهای درامدن
stellify بشکل ستاره درامدن
to come بحال ایست درامدن
billow بصورت موج درامدن
disarm به حالت اشتی درامدن
enactments بصورت قانون درامدن
fetch up بحال ایست درامدن
masquerade به لباس مبدل درامدن
speed مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeding مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erase پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erasing پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erased پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
strike out تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
erases پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeds مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
zaps حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapped حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
anglicizing باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicize باداب و رسوم انگلیسی درامدن
to cut ones eye teeth ازحالت یامرحله بچگی درامدن
anglicized باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizes باداب و رسوم انگلیسی درامدن
to forfeit ones word پیمان پکستن بدقول درامدن
anglicises باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicised باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicising باداب و رسوم انگلیسی درامدن
team بصورت دسته یاتیم درامدن
teams بصورت دسته یاتیم درامدن
clew بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
to make an end of موقوف کردن تمام کردن
to listen with rapt attention با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
fossilising در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
alerts بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
recovers به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recover به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
caramelize بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
fossilizes در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizing در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilises در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilised در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilize در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
alert بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
alerted بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
recovering به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
clearest آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
zero in on <idiom> تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
earom Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
tilting mixer نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
exhaust تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhausts تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
mirrors کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
panoramas تمام نما اینه تمام نما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama تمام نما اینه تمام نما
constellate بشکل صورت فلکی درامدن جزء منظومه فلکی شدن
to fall under anything مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
incomplete نا تمام
out-and-out تمام
off تمام
entire تمام
It's over. تمام شد.
yame تمام
complete تمام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com