English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (31 milliseconds)
English Persian
demilitarised از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
Other Matches
disarmed به حالت اشتی درامدن
disarms به حالت اشتی درامدن
disarm به حالت اشتی درامدن
recover به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovering به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovers به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
commercial air movement پرواز دادن با هواپیمای غیرنظامی حمل و نقل باهواپیمای غیرنظامی
parade rest حالت ازاد نظامی
state of martial law حالت حکومت نظامی
de militarization از حالت نظامی دراوردن
remilitarization دوباره به حالت نظامی دراوردن
de militarization ازبین بردن حالت نظامی
manoeuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
locarno treaty بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
reprisals در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
civil damage assessment ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
militarism روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
calve بشکل غار درامدن جدا کردن
calved بشکل غار درامدن جدا کردن
polish off از جلو کسی درامدن تمام کردن
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facing یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facings یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
terminals سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminal سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
civil غیرنظامی
court martial محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
civil disturbances اغتشاشات غیرنظامی
civilian employees کارمندان غیرنظامی
plain لباس غیرنظامی
civilian enterprise موسسه غیرنظامی
demilitarized zone منطقه غیرنظامی
plainer لباس غیرنظامی
plainest لباس غیرنظامی
civil advisor مستشار غیرنظامی
plains لباس غیرنظامی
demilitarization غیرنظامی شدن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military government حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel چانل نظامی مجرای نظامی
civil twilight شفق و فلق غیرنظامی
civilian occupational specialty کدهای تخصصی غیرنظامی
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
militarize جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
clues گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
class n allotment کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
civil advisor مشاورامور غیرنظامی مشاور امورشهرسازی
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
militarization نظامی کردن
militarize نظامی کردن
affiliated unit یکان زیر امر ادارات غیرنظامی
affiliated unit یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
plain clothes man کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
drilling تمرین نظامی کردن
demilitarization غیر نظامی کردن
militarization نظامی کردن امور
unmilitary بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
guerrilla جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
court martial در دادگاه نظامی محاکمه کردن
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
quicktrans سیستم حمل و نقل هوایی سریع با استفاده ازهواپیماهای غیرنظامی
army terminals باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
military impedimenta شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
marched نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
marches نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
if things shape right درامدن
pullulate درامدن
to go off درامدن
to come in درامدن
burgeoned درامدن
give in از پا درامدن
burgeon درامدن
enters درامدن
burgeoning درامدن
if things shape right از اب درامدن
erupt درامدن
shoot forth درامدن
enter درامدن
eventuate درامدن
erupts درامدن
erupting درامدن
erupted درامدن
burgeons درامدن
entered درامدن
shoot out درامدن
shoot-out درامدن
shoot-outs درامدن
to figure out درامدن
measure درامدن
to come out درامدن
to shoot forth درامدن
consumes ازپا درامدن
repullulate دوباره درامدن
to fall on بجنگ درامدن
eruption of the teeth درامدن دندان
consumed ازپا درامدن
break even صافی درامدن
fall out well خوب درامدن
consume ازپا درامدن
masquerading به لباس مبدل درامدن
eruption of rash درامدن گرمی دانه
enactments بصورت قانون درامدن
fetch up بحال ایست درامدن
hold water از امتحان درست درامدن
billows بصورت موج درامدن
to come into any one's g. به چنگ کسی درامدن
masquerade به لباس مبدل درامدن
masqueraded به لباس مبدل درامدن
to come بحال ایست درامدن
masquerades به لباس مبدل درامدن
spindles بشکل دوک درامدن
stellify بشکل ستاره درامدن
billow بصورت موج درامدن
billowed بصورت موج درامدن
enactment بصورت قانون درامدن
billowing بصورت موج درامدن
spindle بشکل دوک درامدن
democratization بصورت دموکراسی درامدن
to strike an a بصورت ویژهای درامدن
disjoint در رفتن از مفصل درامدن
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
anglicising باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizing باداب و رسوم انگلیسی درامدن
team بصورت دسته یاتیم درامدن
teams بصورت دسته یاتیم درامدن
clew بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
to cut ones eye teeth ازحالت یامرحله بچگی درامدن
anglicised باداب و رسوم انگلیسی درامدن
to forfeit ones word پیمان پکستن بدقول درامدن
anglicized باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicize باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizes باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicises باداب و رسوم انگلیسی درامدن
cold forming حالت دهی در حالت سرد
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
marginal case حالت نهائی حالت حدی
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
dive bombing بمباران کردن در حالت شیرجه
fossilises در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilising در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilize در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizes در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizing در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilised در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
caramelize بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
alert بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
alerted بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
alerts بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
demobilization بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
to defend aggressively در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com