English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
overshoot از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshooting از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshoots از حد خارج شدن اضافه جهیدن
Other Matches
foreign excess تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
hyper پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper- پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
cards کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
card کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
overtime وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
jumped جهیدن
jump جهیدن
jumps جهیدن
bound جهیدن
to bolt ناگهانی جهیدن
flirt اینسو وانسو جهیدن
flirts اینسو وانسو جهیدن
to p on any one's preserves باپای دیگر جهیدن
flirting اینسو وانسو جهیدن
flirted اینسو وانسو جهیدن
spring جهیدن قابل ارتجاع بودن
to hop on your bicycle روی دوچرخه خود جهیدن
springs جهیدن قابل ارتجاع بودن
lark از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
larks از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
extra- اضافه
surplus اضافه
increases اضافه
increase اضافه
in addition to <prep.> به اضافه
increased اضافه
augmentation اضافه
spared اضافه
spare اضافه
surpluses اضافه
special <adj.> اضافه
plusage اضافه
plussage اضافه
additions اضافه
excess اضافه
addition اضافه
increscent اضافه
excesses اضافه
extras اضافه
in a. to به اضافه
extra <adj.> اضافه
overplus اضافه
extra اضافه
add اضافه کردن
overcharging اضافه هزینه
overpopulation اضافه جمعیت
overshoots اضافه جهش
overtimer اضافه کار کن
genitive حالت اضافه
margin product اضافه محصول
salary increase اضافه حقوق
overshooting اضافه جهش
over load اضافه بار
added اضافه شده
subjoin اضافه کردن
append اضافه کردن
overshoot اضافه جهش
also [moreover] <adv.> اضافه بر این
overvoltage اضافه ولتاژ
overpotential اضافه ولتاژ
overproduction اضافه تولید
overloading بارگذاری اضافه
overloading اضافه بارگذاری
excesses اضافه مازاد
premiums اضافه ارزش
add اضافه کردن
adding اضافه کردن
adds اضافه کردن
exeed اضافه شدن از
budget surplus اضافه بودجه
access الحاق اضافه
excess price اضافه قیمت
excess luggage اضافه بار
premium اضافه ارزش
gen حالت اضافه
added to that اضافه بران
overloading اضافه بار
overloading اضافه فرفیت
prepositions حرف اضافه
superimposable قابل اضافه
superimposable اضافه شدنی
per حروف اضافه
preposition حرف اضافه
excess اضافه مازاد
step up اضافه کردن
imburse اضافه کردن
service charge اضافه کار
confession and avoidance به ان اضافه میکند
overcharges اضافه هزینه
besides <adv.> اضافه بر این
surcharge اضافه بار
surcharges اضافه بار
surcharges اضافه بها
what is more <adv.> اضافه بر این
overloaded اضافه فرفیت
overloaded اضافه بار
overload اضافه فرفیت
surcharge اضافه بها
over and above <adv.> اضافه بر این
on top of this <adv.> اضافه بر این
overloads اضافه فرفیت
aside from that <adv.> اضافه بر این
additionally <adv.> اضافه بر این
forby <adv.> اضافه بر این
furthermore <adv.> اضافه بر این
widening اضافه پهنا
further [moreover] <adv.> اضافه بر این
overdrafts اضافه برداشت
in addition <adv.> اضافه بر این
overloads اضافه بار
overdraft اضافه برداشت
moreover <adv.> اضافه بر این
overtime اضافه کاری
possessive حالت اضافه
affixing اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
affix اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
eke اضافه کردن بر
accessed الحاق اضافه
accesses الحاق اضافه
accessing الحاق اضافه
possessives حالت اضافه
overcharged اضافه هزینه
beyond that <adv.> اضافه بر این
on top of that <adv.> اضافه بر این
overload اضافه بار
overcharge اضافه هزینه
overtime اضافه کار
on to <adv.> اضافه بر این
surtax اضافه مالیات
gerund اسمی که از اضافه کردن
over reinforcement اضافه ارماتورگذاری شده
capital gains اضافه ارزش سرمایه
overload principle اصل اضافه باری
gerunds اسمی که از اضافه کردن
overload circuit breaker فیوز اضافه بار
play down بازی در وقت اضافه
overbreak خاکبرداری اضافه برنیمرخ
over time pay پول اضافه کار
postpositive preposition حرف اضافه الحاقی
prepositionally بطور حرف اضافه
repositional مانند حرف اضافه
overload circuit switch فیوز اضافه بار
overdraw اضافه برداشت کردن
import surcharge حقوق گمرکی اضافه
superelevation بلندی بر اضافه ارتفاع
over time pay مزد اضافه کاری
run up <idiom> به مقدارچیزی اضافه کردن
extra bed تخت خواب اضافه
throw in <idiom> اضافه دادن یا گذاشتن
perquisites عایدی اضافه برحقوق
perquisite عایدی اضافه برحقوق
additional bed [accommodation of persons] تخت خواب اضافه
effusions اضافه جریان بزور
effusion اضافه جریان بزور
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
add in memory اضافه کردن به حافظه
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
premium statement صورت اضافه ارزش سهام
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
subjoin در پایان افزودن اضافه کردن
leap day روز اضافه در سال کبیسه
insets افزودن اضافه کردن گذاشتن
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
overhead personnel پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
spared ذخیره اضافه براحتیاج انی
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
spare ذخیره اضافه براحتیاج انی
unjustified که با کامپیوتر اضافه شده است
overtime pay مزد یا حقوق اضافه کاری
producer surplus اضافه ارزش تولید کننده
ad حرف اضافه لاتینی بمعنی
let off steam <idiom> ازدست دادن انرژی اضافه
raises ترقی دادن اضافه حقوق
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
accession شیی ء اضافه یا الحاق شده
toincrease any one's salary اضافه حقوق بکسی دادن
forfeiture of premiums ضرر اضافه ارزش سهام
ads حرف اضافه لاتینی بمعنی
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
inseparable preposition حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
repositional با حروف اضافه اغاز شده
latent اضافه ازفرفیت بار موجود
net worth tax مالیات بر اضافه ارزش دارائی
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
raise ترقی دادن اضافه حقوق
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
c i f قیمت کالا به اضافه هزینه بیمه و
addend عدد اضافه شده به حاصل در جمع
cost and frieght قیمت کالا به اضافه کرایه حمل
overdraft دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com