Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
disfranchise
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
Other Matches
choiceless
محروم از حق انتخاب
radio button
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
tree
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
excludes
محروم کردن
exclude
محروم کردن
devest
محروم کردن
abdicate
محروم کردن
bereave
محروم کردن
strip
محروم کردن از
depriving
محروم کردن
cut off
محروم کردن
dis-
محروم کردن
deprives
محروم کردن
deprive
محروم کردن
to cut off
محروم کردن
abdicating
محروم کردن
abdicates
محروم کردن
abdicated
محروم کردن
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
disinheriting
از ارث محروم کردن
disinherit
از ارث محروم کردن
dispossess
محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
disinherits
از ارث محروم کردن
dispossessed
محروم کردن دورکردن
dispossessed
از تصرف محروم کردن
dispossesses
محروم کردن دورکردن
dispossesses
از تصرف محروم کردن
dispossessing
محروم کردن دورکردن
dispossessing
از تصرف محروم کردن
unvoice
محروم از صدا کردن
dispossess
از تصرف محروم کردن
unsight
از دیدن محروم کردن
disendow
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracize
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises
از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
ostracised
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
mayhen
ازوسیله دفاع محروم کردن
unsex
از خواص جنسی محروم کردن
ostracism
محروم کردن از حقوق اجتماعی
To cut somebody out of a wI'll.
کسی را از ارث محروم کردن
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance
وراث را از ارث محروم کردن
ostracizing
از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishes
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
disbar
از شغل وکالت محروم کردن
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
disestablished
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablish
کلیسا را از ازادی محروم کردن
target selector
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
ostracising
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracizing
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
dispossessing
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalized
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disappoint
ناکام کردن محروم کردن
divested
محروم کردن عاری کردن
evacuating
ترک کردن محروم کردن
evacuates
ترک کردن محروم کردن
foreclosed
محروم کردن سلب کردن
foreclose
محروم کردن سلب کردن
cut off
قطع کردن محروم کردن
evacuate
ترک کردن محروم کردن
depriving
محروم کردن معزول کردن
forecloses
محروم کردن سلب کردن
deprives
محروم کردن معزول کردن
divests
محروم کردن عاری کردن
evacuated
ترک کردن محروم کردن
foreclosing
محروم کردن سلب کردن
divesting
محروم کردن عاری کردن
divest
محروم کردن عاری کردن
geld
بی تخمدان کردن محروم کردن
disappoints
ناکام کردن محروم کردن
deprive
محروم کردن معزول کردن
curtails
محروم کردن قطع کردن
interdict
قدغن کردن محروم کردن
curtail
محروم کردن قطع کردن
curtailed
محروم کردن قطع کردن
curtailing
محروم کردن قطع کردن
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
sophistication
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
ineligibility
عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
dialed
انتخاب کردن
opt
انتخاب کردن
choose
انتخاب کردن
chooses
انتخاب کردن
dialled
انتخاب کردن
opted
انتخاب کردن
choosing
انتخاب کردن
selects
انتخاب کردن
selected
انتخاب کردن
select
انتخاب کردن
mischoose
بد انتخاب کردن
pitch upon
انتخاب کردن
dials
انتخاب کردن
to have one's pick
انتخاب کردن
sifted
انتخاب کردن
sifts
انتخاب کردن
single
انتخاب کردن
elect
انتخاب کردن
electing
انتخاب کردن
elects
انتخاب کردن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
sift
انتخاب کردن
to make a choice of
انتخاب کردن
screens
انتخاب کردن
screening, screenings
انتخاب کردن
screened
انتخاب کردن
screen
انتخاب کردن
opts
انتخاب کردن
opting
انتخاب کردن
dial
انتخاب کردن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
reelect
تجدید انتخاب کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
preselect
انتخاب کردن مقدماتی
pick out
انتخاب کردن دریافتن
destine
قبلا انتخاب کردن
chap
انتخاب کردن شکاف دادن
elects
انتخاب کردن برگزیده منتخب
electing
انتخاب کردن برگزیده منتخب
wale
تیر افقی انتخاب کردن
to pitch upon something
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
elect
انتخاب کردن برگزیده منتخب
to ballot for
بارای پنهان انتخاب کردن
coopt
انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
checks
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checked
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
check
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
selects
جدا کردن انتخاب کردن
select
جدا کردن انتخاب کردن
selected
جدا کردن انتخاب کردن
to run in
گرفتار کردن انتخاب کردن
menu item
یک انتخاب در فهرست انتخاب
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
clicks
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
disadvantaged
محروم
deprived
محروم
cold turkey
محروم
bereaved
محروم
blighted
محروم
sans
محروم از
to be defected
محروم شدن
lower class
طبقه محروم
exclusion
محروم سازی
disinherited
محروم ازارث
underclass
طبقه محروم
subclass
طبقه محروم
have not nations
ملل محروم
underclass
طبقهی محروم
disadvantaged children
کودکان محروم
excludable
محروم کردنی
deprivable
محروم کردنی
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
inalienable
محروم نشدنی لایتجزا
unhouseled
محروم از عشاء ربانی
estopel
امرخاصی محروم شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com