Dictiornary-Farsi | از خدمت صف معاف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
carded for record	از خدمت صف معاف


Search result with all words

exemption	از خدمت معاف کردن معاف کردن
exempt from duty	معاف از خدمت
to release [from responsibility, duty]	معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
Other Matches

careered	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
duty assignment	واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
wait on	خدمت رسیدن و خدمت کردن
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
wait upon	پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
exempted	معاف
exempting	معاف
exempt	معاف
exonerates	معاف
exonerate	معاف
exonerating	معاف
exonerated	معاف
exonerated from	معاف از
exempts	معاف
remits	معاف کردن
remit	معاف کردن
excused list	فهرست معاف ها
excuser	معاف کننده
remitted	معاف کردن
remitting	معاف کردن
exempt from taxes [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
exemptible	معاف شدنی
dissolvable	معاف شدنی
dispense with	معاف شدن از
exonerated	معاف کردن
exonerate	معاف کردن
exonerates	معاف کردن
dispensable	معاف کردنی
exonerating	معاف کردن
exempt	معاف کردن
exempted	معاف کردن
exempting	معاف کردن
exempts	معاف کردن
affranchize	معاف کردن
dispend	معاف کردن
taxless <adj.>	معاف از مالیات
excusable	معاف شدنی
free from taxes <adj.>	معاف از مالیات
duty-free	معاف از گمرک
warless	معاف از جنگ
excused	معاف کردن
protect a player	معاف از انتقال
excuses	معاف کردن
tax exempt	معاف از مالیات
excusing	معاف کردن
tax free	معاف از مالیات
non-assessable <adj.>	معاف از مالیات
non-taxable <adj.>	معاف از مالیات
excuse	معاف کردن
duty free	معاف ار مالیات
scot-free	معاف از مالیات
scot free	معاف از مالیات
free of tax [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
tax-free <adj.>	معاف از مالیات
tax-exempt <adj.>	معاف از مالیات
exempt from taxation [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
zero-rated <adj.>	معاف از مالیات
to let off	معاف کردن ردکردن
dispenses	معاف کردن بخشیدن
to fall out	معاف کردن [ارتش]
to dismiss [American E]	معاف کردن [ارتش]
to buy off	با پول معاف کردن
duties free	معاف از حقوق گمرکی
free of duty	معاف از عوارض گمرکی
free of general average	معاف از خسارات عمومی
dispensing	معاف کردن بخشیدن
dispensed	معاف کردن بخشیدن
dispense	معاف کردن بخشیدن
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
duty free	معاف ازحقوق گمرکی
free of all average	معاف از هرگونه خسارت
duty free	معاف از عوارض گمرکی
free of charge	معاف از حقوق گمرکی
franks	معاف کردن مهر زدن
exempted	معاف ازخدمت شدن یا کردن
franked	معاف کردن مهر زدن
to be excused [from work or school]	معاف بودن [از کار یا مدرسه]
exempt	معاف ازخدمت شدن یا کردن
franking	معاف کردن مهر زدن
franker	معاف کردن مهر زدن
frankest	معاف کردن مهر زدن
fpa	معاف از جبران خسارت خاص
exempting	معاف ازخدمت شدن یا کردن
enfranchise	از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchised	از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchises	از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchising	از بندگی رهاندن معاف کردن
frank	معاف کردن مهر زدن
freeways	شاهراهی که از حق راهداری معاف است
freeway	شاهراهی که از حق راهداری معاف است
exempted , adressee	گیرنده معاف از اجرای دستور
emeritus	افتخارا ازخدمت معاف شده
exempts	معاف ازخدمت شدن یا کردن
absolving	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
free zone	منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
absolve	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolved	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
Personal effects are duty-free.	لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
exempt player	بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
service	خدمت
on service	سر خدمت
on duty	سر خدمت
sorb	خدمت
offices	خدمت
office	خدمت
serviced	خدمت
duty	خدمت
drafted	به خدمت فراخواندن
ministration	اداره خدمت
dismissals	اخراج از خدمت
on duty	درحین خدمت
dismissal	اخراج از خدمت
one's service	خدمت یکسره
personal service	خدمت شخصی
ministers	خدمت کردن
public service	خدمت بجامعه
ready for duty	اماده خدمت
record of service	سابقه خدمت
ministrant	خدمت کننده
draft	به خدمت فراخواندن
caskets	کلاه خدمت
served	خدمت کردن
serve	خدمت کردن به
serve	در خدمت بودن
extra duty	خدمت اضافی
serve	خدمت کردن
active service	خدمت کادرثابت
casket	کلاه خدمت
general discharge	خاتمه خدمت
half pay	حق انتظار خدمت
honorable service	خدمت با افتخار
in service	به خاطر خدمت
service contract	قرارداد خدمت
information service	خدمت اطلاعاتی
served	در خدمت بودن
sea duty	خدمت دریا
while on duty	حین خدمت
au pair	خدمت تهاتری
au pairs	خدمت تهاتری
servant	پیش خدمت
servants	پیش خدمت
desertion	ترک خدمت
service calls	شیپور خدمت
service cap	کلاه خدمت
service medal	نشان خدمت
service obligation	تضمین خدمت
service stairs	پلکان خدمت
service uniform	اونیفرم خدمت
shipmate	هم خدمت درناو
shore duty	خدمت ساحل
minister	خدمت کردن
to wait	خدمت رسیدن
veteran service	خدمت سربازی
desertion	فرار از خدمت
drafts	به خدمت فراخواندن
military service	خدمت نظامی
chancery	در ان خدمت میکند
attendance	خدمت ملازمت
attendances	خدمت ملازمت
national service	خدمت ملی
compulsory service	خدمت وفیفه
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
conscription	خدمت اجباری
be off one's duty	سر خدمت نبودن
active federal service	خدمت کادر
breach of duty	ترک خدمت
obliging	اماده خدمت
off duty	خارج از خدمت
serves	خدمت کردن
serves	در خدمت بودن
duty station	محل خدمت
served	خدمت کردن به
serves	خدمت کردن به
desertion	ترک خدمت کردن
to serve in the ranks	خدمت سربازی کردن
to bear arms	خدمت نظام کردن
rotas	جدول نوبت خدمت
rota	جدول نوبت خدمت
rewarded	جبران خدمت اجر
reward	جبران خدمت اجر
arrival	حضور در خدمت فرستی
active duty	خدمت کادر ثابت
arrivals	حضور در خدمت فرستی
service ribbon	لنت نشان خدمت
rewards	جبران خدمت اجر
au pair	وابسته به مبادلهی خدمت
on-the-job training	آموزش ضمن خدمت
servitude	خدمت اجباری رعیتی
layoff	خاتمه دادن به خدمت
layoffs	خاتمه دادن به خدمت
to serve in the army	درارتش خدمت کردن
draft order [American English]	دستور به خدمت [سربازی]
call-up order	دستور به خدمت [سربازی]
leave of absence	ایام ترک خدمت
au pairs	وابسته به مبادلهی خدمت
duty	ماموریت خدمت نگهبانی