Total search result: 204 (22 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
salvage |
از خطرنابودی نجات دادن |
salvaged |
از خطرنابودی نجات دادن |
salvages |
از خطرنابودی نجات دادن |
salvaging |
از خطرنابودی نجات دادن |
|
|
Other Matches |
|
survived |
نجات دادن |
survive |
نجات دادن |
delivers |
نجات دادن |
redeliver |
از نو نجات دادن |
recovers |
نجات دادن |
recovering |
نجات دادن |
deliver |
نجات دادن |
survives |
نجات دادن |
recover |
نجات دادن |
surviving |
نجات دادن |
save |
نجات دادن پس انداز کردن |
saved |
نجات دادن پس انداز کردن |
saves |
نجات دادن پس انداز کردن |
to rescue people from the water |
مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن |
to rescue somebody from drowning |
کسی را از غرق شدن نجات دادن |
reclaimed |
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن |
reclaim |
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن |
reclaims |
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن |
reclaiming |
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن |
lifebuoy |
کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد |
lifebuoys |
کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد |
air sea rescue |
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی |
air-sea rescue |
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی |
rescued |
نجات |
salvation |
نجات |
rescue |
نجات |
life jacket |
کت نجات |
liveries |
نجات |
life vest |
کت نجات |
rescues |
نجات |
escape line |
خط نجات |
safety |
نجات |
liberation |
نجات |
livery |
نجات |
rescuing |
نجات |
life boad |
قایق نجات |
savior |
نجات دهنده |
parachuting |
چتر نجات |
breeches buoy |
بویه نجات |
salvageable |
قابل نجات |
salvable |
نجات یافتنی |
life boat |
کرجی نجات |
saviour |
نجات دهنده |
saviours |
نجات دهنده |
lifebelt |
کمربند نجات |
refugee relief |
نجات پناهندگان |
rescue basket |
زنبیل نجات |
rescue operation |
عملیات نجات |
lifebelts |
کمربند نجات |
survivors |
نجات یافتگان |
safety belts |
کمربند نجات |
parachutes |
چتر نجات |
saves |
نجات دروازه |
crash boat |
قایق نجات |
saved |
نجات دروازه |
life float |
قایق نجات |
save |
نجات دروازه |
safety boat |
قایق نجات |
deep submergence |
زیردریایی نجات |
resuscitation |
نجات غریق |
lifeguard |
نجات غریق |
parachuted |
چتر نجات |
survival pack |
بسته نجات |
parachute |
چتر نجات |
survival suit |
لباس نجات |
safety belt |
کمربند نجات |
lifeguards |
نجات غریق |
life belt |
کمربند نجات |
life raft |
قایق نجات |
life jacket |
جلیقه نجات |
lifeboats |
قایق نجات |
life line |
طناب نجات |
lifeboat |
قایق نجات |
salvation |
سبب نجات |
lifesaving |
نجات غریق |
liferaft |
شناوه نجات |
life vest |
جلیقه نجات |
plane guard |
ناو نجات |
life line |
بند نجات |
plane guard |
ناوگارد نجات |
lifeguard submarine |
زیردریایی نجات |
life net |
تور نجات |
life buoy |
بویه نجات |
life buoy |
حلقه نجات |
parachut |
چتر نجات |
fire escape |
نردبان نجات |
stole |
جلیقه نجات |
fire escapes |
نردبان نجات |
lifesaving |
وسیله نجات غریق |
liferaft |
قایق نجات لاستیکی |
lifesaving |
نجات دهنده زندگی |
helicopter rescue net |
تور نجات هلیکوپتر |
lifesaver |
نجات دهنده زندگانی |
life vest |
لباس نجات غریق |
life belt |
لاستیک نجات غریق |
life belt |
کمربند نجات غریق |
search and rescue |
عملیات تجسس و نجات |
soteriology |
مبحث نجات رستگاری |
fire and rescue |
نجات و اطفای حریق |
rescue and assistance |
عملیات نجات و مددکاری |
survivors |
نجات یافتگان از مرگ |
lifeguards |
مامور نجات غریق |
paradrop |
بارریزی باچتر نجات |
pararescue team |
تیم تجسس و نجات |
rescue chamber |
اطاقک نجات زیردریایی |
lifeguard |
گارد نجات دریایی |
lifeguard |
مامور نجات غریق |
pararaft |
وسایل نجات چتربازی |
life buoy |
حلقه نجات غریق |
mae west |
جلیقه نجات فشاری |
helicopter rescue strop |
کمربند نجات هلیکوپتر |
lifeguards |
گارد نجات دریایی |
fire and rescue |
عملیات نجات و اطفای حریق |
lifelines |
طناب یارسن نجات غواص |
lifeline |
طناب یارسن نجات غواص |
lifesaver |
عضودسته نجات غریق وامثال ان |
lifeguard |
نجات غریق محافظ شخصی |
unsaved |
محفوظ نشده نجات نیافته |
redeemers |
رهایی بخش نجات دهنده |
lifeguards |
نجات غریق محافظ شخصی |
salvaging |
اموال نجات یافته از خطر |
salvaged |
اموال نجات یافته از خطر |
redeemer |
رهایی بخش نجات دهنده |
save one's neck/skin <idiom> |
نجات خوداز خطر ومشکل |
salvages |
اموال نجات یافته از خطر |
salvage |
اموال نجات یافته از خطر |
life line |
طناب وصل به حلقه نجات |
salvage money |
جایزه نجات کشتی یا محموله |
helicopter double rescue harness |
کمربند نجات دو نفره هلیکوپتر |
salvor |
نجات دهنده کشتی یا کالاهای ان در دریا |
survived |
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ |
escaping |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
escapes |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
ski patrolman |
عضو گروه نجات در پیست اسکی |
escaped |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
survives |
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ |
life jacket |
سینه بند نجات جلیقه ضد گلوله |
surviving |
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ |
deep submergence |
زیردریایی نجات کشتیهای غرق شده |
escape |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
survive |
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ |
make a run for it <idiom> |
برای نجات جان فرار کردن |
andromeda |
از دست غولی نجات یافت وزن او شد |
life raft |
قایق چوبی [برای نجات غریق] |
reduce |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reducing |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduces |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
salvage |
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده |
salvages |
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده |
life preserver |
وسیله نجارت غریق وغیره اسباب نجات |
salvaging |
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده |
life preservers |
وسیله نجارت غریق وغیره اسباب نجات |
jettisoned |
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی |
jettison |
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی |
salvaged |
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده |
jettisons |
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی |
para bomb |
بمب قابل پرتاب به وسیله چتر نجات |
jettisoning |
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی |
ski patrol |
گروه نجات و حمل مصدومان در پیست اسکی |
vents |
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری |
venting |
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری |
escape line |
مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی |
vented |
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری |
particularism |
اعتقادباینکه نجات فقط برای برگزیدگان میسر است |
vent |
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری |
anchor line extension kits |
جعبه وسایل افزودن به طول کابل چتر نجات |
aviation life support equipment |
وسایل حفظ جان مسافرین درپرواز سینه بند نجات |
roll forward |
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد. |
salvage |
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی |
salvaged |
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی |
salvages |
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی |
salvaging |
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی |
salvage group |
تیم نجات پرسنل و افراد غرق شده گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی |
evangelical |
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو |
evangelic |
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو |
consent |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consents |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consented |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consenting |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
survivals |
باززیستی نجات از مرگ روش جان بدربردن از خطر مرگ |
survival |
باززیستی نجات از مرگ روش جان بدربردن از خطر مرگ |
risers |
انشعابات عمومی چتر نجات ستونها یا طنابهای عمودی ناو طنابهای شانهای چترنجات |
salvaged |
نجات مال یا جان کسی نجارت کسی از خطر |
salvage |
نجات مال یا جان کسی نجارت کسی از خطر |
salvages |
نجات مال یا جان کسی نجارت کسی از خطر |
salvaging |
نجات مال یا جان کسی نجارت کسی از خطر |
ties |
بند پارچهای جلیقه نجات بند |
kick save |
نجات دروازه با پای دروازه بان |
tie |
بند پارچهای جلیقه نجات بند |
life jacket |
لباس نجات لباس چوب پنبهای |
escape hatch |
دهلیز فرار دهلیز نجات |
ferrying |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferry |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferries |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferried |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
to sue for damages |
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن |
to put any one up to something |
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن |
example is better than precept |
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است |
defines |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
define |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |