Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 304 (43 milliseconds)
English
Persian
derail
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج کردن
derailing
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج کردن
Search result with all words
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
extraction
خارج کردن
service
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
deviation
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviations
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
unplug
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugged
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugs
خارج کردن دو شاخه از سوکت
release
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
released
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
releases
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
discharge
خارج کردن
discharges
خارج کردن
external
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
defecate
خارج کردن مدفوع
defecated
خارج کردن مدفوع
defecates
خارج کردن مدفوع
defecating
خارج کردن مدفوع
text
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
texts
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
label
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labeling
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
spew
با فشار خارج کردن
spewed
با فشار خارج کردن
spewing
با فشار خارج کردن
spews
با فشار خارج کردن
write off
از دفتر خارج کردن
write-off
از دفتر خارج کردن
write-offs
از دفتر خارج کردن
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
expel
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
منفصل کردن بزور خارج کردن
emancipate
از زیر سلطه خارج کردن
emancipated
از زیر سلطه خارج کردن
emancipates
از زیر سلطه خارج کردن
emancipating
از زیر سلطه خارج کردن
evict
خارج کردن خلع ید کردن
evicted
خارج کردن خلع ید کردن
evicting
خارج کردن خلع ید کردن
evicts
خارج کردن خلع ید کردن
evacuate
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating
اخراج خارج کردن یا شدن
eject
خارج کردن
ejected
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
ejects
خارج کردن
deforest
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
emit
بیرون دادن خارج کردن
emit
بیرون دادن از خود خارج کردن
emits
بیرون دادن خارج کردن
emits
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted
بیرون دادن خارج کردن
emitted
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitting
بیرون دادن خارج کردن
emitting
بیرون دادن از خود خارج کردن
reek
بخار ازدهان خارج کردن
reeked
بخار ازدهان خارج کردن
reeking
بخار ازدهان خارج کردن
reeks
بخار ازدهان خارج کردن
disarm
از ضامن خارج کردن
disarmed
از ضامن خارج کردن
disarms
از ضامن خارج کردن
table
از دستور خارج کردن
tabled
از دستور خارج کردن
tables
از دستور خارج کردن
tabling
از دستور خارج کردن
port
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
sideline
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelined
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
Other Matches
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
to rule out
خارج کردن
expulse
خارج کردن
bring out
خارج کردن
unship
خارج کردن
phase out
خارج کردن
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
swap out
مبادله کردن به خارج
decivilize
از تمدن خارج کردن
lay on the table
از دستور خارج کردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
expectorate
ازشش خارج کردن
exfiltration
خارج کردن از میدان
disseise
ازتصرف خارج کردن
ablate
بریدن و خارج کردن
to put out of court
از دستور خارج کردن
bail
عمل خارج کردن اب قایق
uncouple
از حالت زوجی خارج کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
deconcentrate
از حالت تغلیظ خارج کردن
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
snake out
خارج کردن کالا از انبار ناو
bowdlerize
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
to play in or out
با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
safing
از حالت مسلح بودن خارج کردن
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
stripping crane
جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
smuts
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smut
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
exfiltration
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
demonetization
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
demonetization
خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
tilting mixer
نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
osteotomy
برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
cryptographic
تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
non combatant
خارج از صف
out-
خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
externally
از خارج
abroad
خارج
outed
خارج
non-combatants
خارج از صف
non-combatant
خارج از صف
outside
در خارج
out
خارج
external
خارج
off side
خارج از خط
aroint
خارج شو
outsides
در خارج
per
خارج از
outsides
خارج
out of tune
خارج
out of
خارج از
out-of-
خارج از
outside
خارج
off
خارج از
externals
خارج
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
forth of
خارج از
emigration
مهاجرت به خارج
to fall out
خارج شدن
standaway
خارج از بدن
anieoro
از داخل به خارج
quotients
خارج قسمت
begone
خارج شو عزیمت کن
off season
خارج از فصل
submultiple
خارج قسمت
outsides
به سمت خارج
nonsense
خارج از منطق
issued
خارج شدن
outside
به سمت خارج
issues
خارج شدن
blow out
به خارج دمیدن
issue
خارج شدن
beside the question
خارج از موضوع
from the outside
از خارج
[از جایی]
beside the mark
خارج ازموضوع
out of action
خارج ازنبرد
extra-marital
خارج از زناشویی
to pass off
خارج شدن
acentric
خارج از مرکز
quotient
خارج قسمت
out
خارج از حدود
outed
خارج از حدود
outed
خارج بیرون
not to the point
خارج از موضوع
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
out-
خارج از حدود
out-
خارج بیرون
tort
خارج از قرارداد
torts
خارج از قرارداد
off duty
خارج از نگهبانی
off duty
خارج از خدمت
out
خارج بیرون
from out of town
از خارج
[از شهر]
off center
خارج از مرکز
neither here nor there
خارج ازموضوع
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
To fall out.
از صف خارج شدن
fescennine
خارج ازاخلاق
abaxile
خارج از مرکز
from outside
از خارج
[از شهر]
void
خارج شدن
outbound
مربوط به خارج
outbound
خارج ازمحدوده
out of question
خارج از موضوع
derailed
از خط خارج شدن
extra professional
خارج حرفهای
extra regular
خارج ازقاعده
extra spectral
خارج طیفی
derail
از خط خارج شدن
out of doors
خارج ازمنزل
extracellular
خارج سلولی
out of phase
خارج از فاز
extragalactic
خارج کهکشانی
oversea
خارج از کشور
out of door
خارج ازمنزل
ungracious
خارج از نزاکت
out of proportion
خارج از اندازه
out of turn
خارج از نوبت
outboard bearing
یاتاقان خارج
exits
خارج شدن
exit
خارج شدن
outbye
خارج از دور از
derailing
از خط خارج شدن
out-of-
در خارج بواسطه
off key
خارج از مایه
derails
از خط خارج شدن
out of
در خارج بواسطه
alfresco
خارج از منزل
double out
081 خارج
extraneous
خارج از قلمروچیزی
extra cosmical
خارج ازعالم
popping
خارج شدن
inaccessible
خارج از دسترس
foreign market
بازار خارج
without
بطرف خارج
abroad
خارج از کشور
emissive
خارج شونده
out of line
خارج از خط جبهه
endarch
متشکل در خارج
extrauterine
خارج رحمی
exterritorial
خارج الملکتی
irrelevant
خارج از موضوع
overseas
خارج ازکشور
extraterritorial
خارج الارضی
ouyby
خارج از دور از
soto uke
دفاع از خارج
extramundane
خارج دنیایی
extramarital
خارج از زناشویی
extramarital
خارج ازدواجی
outdoors
خارج از منزل
eccentrics
خارج از مرکز
cross country
خارج از جاده
away
دوراز خارج
eccentric
خارج از مرکز
extravascular
خارج رگی
egress
خارج شدن
over the side
خارج از ناو
exoenzyme
انزیم خارج سلولی
anomalous
خارج از رسم بیمورد
unavailable energy
نیروی خارج از دسترس
expellant
خارج کننده دافع
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
outed
خارج از افشا شده
expellent
خارج کننده دافع
transfinite
خارج ازاعداد محدود
greshams law
را از جریان خارج میکند
exurbanite
ساکن خارج شهر
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
extramural
خارج از حصار شهر
extramural
مربوط به خارج از دانشگاه
escalated
از مهار خارج شدن
escalates
از مهار خارج شدن
escalating
از مهار خارج شدن
superempirical
خارج از جهان مادی
eccentricities
خارج از مرکز بودن
extern
فاهری واقع در خارج
external operation
عملیات خارج از مملکت
obsolescent
از رده خارج شده
unplayable
توپ خارج ازدسترس
escalate
از مهار خارج شدن
eccentricity
خارج از مرکز بودن
extrajudicial
خارج ازصلاحیت قضایی
extrajudicial confession
اقرار در خارج دادگاه
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
expatriate
شهروند مقیم خارج
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
bow out
باتعظیم خارج شدن
lie on the table
از دستور خارج شدن
incoming
آنچه از خارج می آید
out of action
از نبرد خارج شده
dead ball
توپ خارج ازبازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com