Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (3 milliseconds)
English
Persian
hit the deck
<idiom>
از خواب بیدار شدن
Search result with all words
rouse
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouses
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
wake
از خواب بیدار کردن رد پا
waked
از خواب بیدار کردن رد پا
wakes
از خواب بیدار کردن رد پا
hypnopompic
خواب و بیدار
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings.
عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
Other Matches
somnambulist
کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
night gown
جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
narcolepsy
حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoidal
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoid
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
dreamiest
خواب مانند خواب الود
somnific
خواب اور خواب الود
dreamy
خواب مانند خواب الود
morpheus
الهه خواب خواب پرور
dreamier
خواب مانند خواب الود
hypnogogic
خواب اور خواب کننده
hypnagogic
خواب اور خواب کننده
dogsleep
خواب زودبر خواب دروغی
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep.
خواب خواب است
awaking
بیدار
awake
بیدار
wakeing
بیدار
awakes
بیدار
wakeful
بیدار
woke
بیدار شد
awoke
بیدار
awakened
بیدار
open eyed
بیدار
arouses
بیدار کردن
awakener
بیدار کننده
wakened
بیدار شدن
wide awake
کاملا بیدار
wide-awake
کاملا بیدار
waker
بیدار کننده
wakening
بیدار شدن
wakens
بیدار کردن
wakens
بیدار شدن
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
night bird
مرغ شب بیدار
awaking
بیدار ماندن
wakened
بیدار کردن
waken
بیدار شدن
aroused
بیدار کردن
arouse
بیدار کردن
awaken
بیدار کردن
awaken
بیدار شدن
arousing
بیدار کردن
take to
بیدار کردن
awakens
بیدار کردن
awakens
بیدار شدن
wakening
بیدار کردن
to stay up
بیدار ماندن
sit up
بیدار ماندن
broad a wake
کاملا بیدار
waken
بیدار کردن
wanener
بیدار کننده
awaking
بیدار شدن
awakes
بیدار ماندن
daw
بیدار کردن
to be up
بیدار بودن
awakening
بیدار کننده
to wake
بیدار شدن
to wake up
بیدار شدن
awakes
بیدار شدن
awake
بیدار شدن
awake
بیدار ماندن
vigilant
گوش بزنگ بیدار
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
reveille
طبل بیدار باش
rewake
دوباره بیدار کردن
rouse out
بیدار کردن افراد
get out of bed on the wrong side
<idiom>
ازدنده چپ بیدار شدن
Please don't wake me until 9 o'clock!
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
Wake not a sleeping lion .
<proverb>
شیر خفته را بیدار نکن.
He woke up (got up).
بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
i was up early this morning
امروزصبح زود بیدار شدم
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
I was up all night in my bed.
من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
to have someone wake you up
بگذارید کسی شما را بیدار کند
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
to book
[order]
an alarm call
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
bedfellows
هم خواب
sleeps
خواب
asleep
خواب
sleep
خواب
dreams
خواب
napped
خواب
sleepless
بی خواب
dreamed
خواب
dream
خواب
watchfulness
بی خواب
noctambulism
خواب
shut-eye
خواب
dreaming
خواب
nap
خواب
noctambulation
خواب
floor gully
کف خواب
naps
خواب
isocline
هم خواب
napping
خواب
sleeping
خواب
bedfellow
هم خواب
post dormitum
پس خواب
narcosis
خواب شیمیایی
night clothes
جامه خواب
dream reader
خواب تعبیرکن
narcolepsy
حمله خواب
narcitic
خواب اور
hypnopompic
بی خواب کننده
hypnophobia
خواب هراسی
hypnology
خواب شناسی
hypnologist
خواب شناس
hypnolepsy
حمله خواب
hypnoidal
خواب گونه
hypersomnia
خواب زدگی
hypnoid
خواب گونه
hypnogenic
خواب انگیز
hypnagogic
خواب اور
hypnogenic zone
ناحیه خواب زا
hypnogenesis
ایجاد خواب
he is a
او خواب است
get off to sleep
خواب رفتن
dreamful
خواب مانند
drowsihead
خواب الودگی
mesmerism
خواب مغناطیسی
maya
خواب و خیال
lights out
ساعت خواب
interpretation of a dream
تعبیر خواب
hypnopompic
خواب زدا
hypnos or nus
رب النوع خواب
hypnopompic hallucination
توهم پس خواب
drowsihead
سنگینی خواب
footsack
کیسه خواب
mummy bag
کیسه خواب
hypnic
خواب اور
wool-gathering
خواب و خیال
nightshirts
پیراهن خواب
nightshirt
پیراهن خواب
nightlights
چراغ خواب
nightlight
چراغ خواب
beauty sleep
خواب اضافی
uprise
از خواب برخاستن
to sleep fast
خواب خوش
to rock to sleep
خواب کردن
to put to bed
خواب کردن
to oversleep oneself
خواب ماندن
to lull to sleep
خواب کردن
the new of dreams
عالم خواب
steeped in slumber
مست خواب
sopor
خواب عمیق
Womens dreams go by contraries.
خواب زن چپ است
Beauty sleep .
خواب ناز
dortour
اتاق خواب
dorter
اتاق خواب
to fall asleep
به خواب رفتن
to doze off
به خواب رفتن
sopite
خواب کردن
somnolism
خواب مصنوعی
somnolence
خواب الودگی
somniloquy
خواب گفتاری
sleep talking
خواب گفتاری
sleep spindles
دوکهای خواب
sleep deprivation
محرومیت از خواب
sleep center
مرکز خواب
silent hours
ساعات خواب
profound sleep
خواب سنگین
predormitum
پیش خواب
parasomnia
نابهنجاری خواب
paradoxical sleep
خواب تناقضی
pajama
لباس خواب
oneirocritic
خواب تعبیر کن
noctambulant
در خواب راه رو
night suit
جامه خواب
night robe
لباس خواب
sleepiness
خواب الودی
sleeplike
خواب مانند
somnifugous
خواب زدا
somniferous
خواب اور
somnifacient
خواب الود
somnifacient
خواب اور
somnambulistic
خواب گرد
somnambulism
خواب گردی
somnambulation
خواب گردی
slumbrous
خواب الود
slumbrous
خواب اور
slumbery
خواب الود
slumbery
خواب اور
slumberous
خواب الود
slumberous
خواب اور
slumb
خواب ژور
slumb
خواب الود
night gown
خواب جامه
fluffed
خواب پارچه
sleepiest
خواب الود
sleepy
خواب الود
dreamlike
خواب مانند
lay
خواب طناب
lays
خواب طناب
bedding
وسایل خواب
naps
خواب نیمروز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com