Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
wake
از خواب بیدار کردن رد پا
waked
از خواب بیدار کردن رد پا
wakes
از خواب بیدار کردن رد پا
Other Matches
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
hypnopompic
خواب و بیدار
hit the deck
<idiom>
از خواب بیدار شدن
rouses
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouse
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings.
عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
arouse
بیدار کردن
aroused
بیدار کردن
arouses
بیدار کردن
arousing
بیدار کردن
wakening
بیدار کردن
wakens
بیدار کردن
take to
بیدار کردن
awaken
بیدار کردن
waken
بیدار کردن
awakens
بیدار کردن
wakened
بیدار کردن
daw
بیدار کردن
rouse out
بیدار کردن افراد
rewake
دوباره بیدار کردن
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
somnambulist
کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
night gown
جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
narcolepsy
حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoidal
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoid
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
hypnogogic
خواب اور خواب کننده
somnific
خواب اور خواب الود
dogsleep
خواب زودبر خواب دروغی
morpheus
الهه خواب خواب پرور
dreamier
خواب مانند خواب الود
dreamiest
خواب مانند خواب الود
hypnagogic
خواب اور خواب کننده
dreamy
خواب مانند خواب الود
to lull to sleep
خواب کردن
to put to bed
خواب کردن
sopite
خواب کردن
to rock to sleep
خواب کردن
drowse
خواب الود کردن
hypnotized
خواب هیپنوتیزم کردن
hypnotize
بطورمصنوعی خواب کردن
hypnotize
خواب هیپنوتیزم کردن
hypnotising
بطورمصنوعی خواب کردن
hypnotising
خواب هیپنوتیزم کردن
hypnotises
بطورمصنوعی خواب کردن
hypnotises
خواب هیپنوتیزم کردن
hypnotised
بطورمصنوعی خواب کردن
siesta
خواب بعدازفهر کردن
hypnotised
خواب هیپنوتیزم کردن
siestas
خواب بعدازفهر کردن
get off to sleep
خواب کردن خواباندن
drowsed
خواب الود کردن
drowsing
خواب الود کردن
drowses
خواب الود کردن
hypnotized
بطورمصنوعی خواب کردن
hypnotizes
خواب هیپنوتیزم کردن
hypnotizes
بطورمصنوعی خواب کردن
hypnotizing
خواب هیپنوتیزم کردن
hypnotizing
بطورمصنوعی خواب کردن
to charm asleep
با افسون خواب کردن
to break the sleep
از خواب بیخواب کردن
rise
از خواب برخاستن طغیان کردن
rises
از خواب برخاستن طغیان کردن
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
drowze
چرت زدن خواب الود کردن
maunder
بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
He is fast asleep.
خواب خواب است
awakes
بیدار
wakeful
بیدار
awoke
بیدار
wakeing
بیدار
awake
بیدار
awaking
بیدار
woke
بیدار شد
open eyed
بیدار
awakened
بیدار
awaken
بیدار شدن
awakening
بیدار کننده
wide-awake
کاملا بیدار
awakes
بیدار شدن
wide awake
کاملا بیدار
awakes
بیدار ماندن
awaking
بیدار شدن
night bird
مرغ شب بیدار
awaking
بیدار ماندن
sit up
بیدار ماندن
broad a wake
کاملا بیدار
to be up
بیدار بودن
awakens
بیدار شدن
awake
بیدار ماندن
awake
بیدار شدن
to stay up
بیدار ماندن
to wake
بیدار شدن
wakened
بیدار شدن
waken
بیدار شدن
waker
بیدار کننده
awakener
بیدار کننده
wakening
بیدار شدن
to wake up
بیدار شدن
wakens
بیدار شدن
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
wanener
بیدار کننده
vigilant
گوش بزنگ بیدار
reveille
طبل بیدار باش
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
get out of bed on the wrong side
<idiom>
ازدنده چپ بیدار شدن
He woke up (got up).
بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
Please don't wake me until 9 o'clock!
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
i was up early this morning
امروزصبح زود بیدار شدم
Wake not a sleeping lion .
<proverb>
شیر خفته را بیدار نکن.
to have someone wake you up
بگذارید کسی شما را بیدار کند
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
I was up all night in my bed.
من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
to book
[order]
an alarm call
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
to have pins and needles
مور مور کردن
[در اثر خواب رفتگی]
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
naps
خواب
noctambulation
خواب
isocline
هم خواب
post dormitum
پس خواب
sleeping
خواب
sleep
خواب
noctambulism
خواب
watchfulness
بی خواب
dream
خواب
napping
خواب
floor gully
کف خواب
bedfellow
هم خواب
nap
خواب
bedfellows
هم خواب
dreams
خواب
dreaming
خواب
shut-eye
خواب
sleeps
خواب
dreamed
خواب
napped
خواب
asleep
خواب
sleepless
بی خواب
napping
خواب نیمروز
to oversleep oneself
خواب ماندن
get off to sleep
خواب رفتن
cataplexy
خواب حیوانی
antihypnotic
خواب شکن
sleepy
خواب الود
sleepiest
خواب الود
sleepier
خواب الود
mummy bag
کیسه خواب
hypnogenesis
ایجاد خواب
footsack
کیسه خواب
mesmerism
خواب مغناطیسی
narcitic
خواب اور
napped
خواب نیمروز
nap
خواب نیمروز
hypnosis
خواب در اثرتلقین
hypnosis
خواب هیپنوتیزم
Beauty sleep .
خواب ناز
an interpreter of dreams
خواب تعبیر کن
narcosis
خواب شیمیایی
bed room
اطاق خواب
beauty sleep
خواب اضافی
narcolepsy
حمله خواب
paradoxical sleep
خواب تناقضی
maya
خواب و خیال
sleeper
خواب رونده
sleepers
خواب رونده
terrace
بهار خواب
terraces
بهار خواب
dreamlike
خواب مانند
steeped in slumber
مست خواب
silent hours
ساعات خواب
sleeping room
اطاق خواب
wool-gathering
خواب و خیال
dozier
خواب الود
doziest
خواب الود
dozy
خواب الود
to fall asleep
به خواب رفتن
slumbers
خواب سبک
slumbering
خواب سبک
pajama
لباس خواب
slumber
خواب سبک
sopor
خواب عمیق
Womens dreams go by contraries.
خواب زن چپ است
fluffs
خواب پارچه
slumbered
خواب سبک
to doze off
به خواب رفتن
fluffing
خواب پارچه
drowsiness
خواب الودگی
bedrooms
اطاق خواب
he is a
او خواب است
hypnopompic
خواب زدا
plushiest
خواب دار
plushier
خواب دار
night suit
جامه خواب
overslept
خواب ماندن
siestas
خواب نیمروز
hypnos or nus
رب النوع خواب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com