Dictiornary-Farsi | از خوشی در پوست خودنگنجیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to burst with joy	از خوشی در پوست خودنگنجیدن


Other Matches

fools paradise	خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
endermic	انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma	مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological	مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skins	پوست کندن با پوست پوشاندن
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning	پوست کندن با پوست پوشاندن
slough	پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
tegumnentum	پوست طبیعی پوست
peel	پوست انداختن پوست
peels	پوست انداختن پوست
ploy	خوشی
merry-making	خوشی
splurges	خوشی
ploys	خوشی
splurged	خوشی
glee	خوشی
splurge	خوشی
lark	خوشی
curvet	خوشی
brannigan	خوشی
fortunately <adv.>	با خوشی
joyfully <adv.>	با خوشی
gust	خوشی
gusts	خوشی
happily <adv.>	با خوشی
gayety	خوشی
hilarity	خوشی
jollity	خوشی
rollick	خوشی
frolicsomeness	خوشی
joys	خوشی
joy	خوشی
randan	خوشی
enjoyment	خوشی
splurging	خوشی
pleasance	خوشی
merry making	خوشی
larks	خوشی
gladsomeness	خوشی
delectation	خوشی
frolicked	خوشی
mirth	خوشی
felicities	خوشی
felicity	خوشی
meat and drink	خوشی
delights	خوشی
joyously	با خوشی
well-being	خوشی
delighting	خوشی
delight	خوشی
frolics	خوشی
cheers	خوشی
merriness	خوشی
sprees	خوشی
spree	خوشی
frolic	خوشی
cheer	خوشی
happiness	خوشی
mirthless	بی خوشی
euphoria	خوشی
mirthfully	با خوشی
cheered	خوشی
frolicking	خوشی
gala	خوشی
joyfulness	خوشی
pleasure	خوشی
galas	خوشی
bliss	خوشی
joviality	خوشی
jovially	با خوشی
jocundness	خوشی
pleasures	خوشی
jollification	خوشی
joyance	خوشی
cheerfulness	خوشی
joyousness	خوشی
rejoice	خوشی کردن
bender	خوشی ونشاط
rollick	خوشی کردن
material to happiness	لازمه خوشی
to beentranced withjoy	از خوشی غش کردن
rejoicingly	خوشی کنان
jobilate	خوشی کردن
benders	خوشی ونشاط
disport	خوشی کردن
disported	خوشی کردن
blessedness	مبارکی خوشی
disporting	خوشی کردن
disports	خوشی کردن
married happiness	خوشی زناشویی
blithely	بطور خوشی
winsome	با مسرت و خوشی
the p of hoppiness	منتهادرجه خوشی
whoopee	زمان خوشی
the picture of joy	مظهر خوشی
the picture of joy	خوشی مجسم
rejoices	خوشی کردن
rejoiced	خوشی کردن
exultantly	خوشی کنان
exultingly	خوشی کنان
goloptious	خوشی اور
goluptious	خوشی اور
felicific	خوشی اور
jollify	خوشی دادن به
gladsome	خوشی اور
f.mirth	خوشی عید
paradise	سعادت خوشی
to make merry	خوشی کردن
jet set	دایم در سفر و خوشی
humour	خوشمزگی خوشی دادن
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
humors	خوشمزگی خوشی دادن
a land of milk and honey <idiom>	جای سعادت و خوشی
humoring	خوشمزگی خوشی دادن
humored	خوشمزگی خوشی دادن
gratifyingly	چنانکه خوشی دهد
to shout for joy	از خوشی فریاد زدن
I am sore at her. Iam bitter about her.	ازاودل خوشی ندارم
while away the time <idiom>	زمان خوشی را گذراندن
hedonics	اصول خوشی ولذت
wellbeing	سلامتی و خوشی خوشبختی
i wish you happiness	خوشی شما راخواستارم
It doesnt look nice . It is useemly.	صورت خوشی ندارد
to break forth in to joy	از خوشی فریاد کردن
humoured	خوشمزگی خوشی دادن
humouring	خوشمزگی خوشی دادن
humours	خوشمزگی خوشی دادن
jamboree	مجمع پیشاهنگان خوشی
jamborees	مجمع پیشاهنگان خوشی
to play possum	خودرا بنا خوشی زدن
luse	طاعون نا خوشی واگیره دار
overjoyed	از فرط خوشی از خود بیخودشد
humor	خوشی دادن راضی نگاهداشتن
i wish you happiness	خوشی یا سعادت شما را می خواهم
delightful	لذت بخش خوشی اور
high time	هنگام خوشی وعیش ونوش
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.	اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
To feign I'llness.	خود رابنا خوشی زدن
give oneself up to <idiom>	اجازه خوشی را به کسی دادن
he is transported with joy	ازفرط خوشی بی خودشده است
we made a night of it	چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
crumpled rose leaf	چیزی که خوشی انسان رامنغض میکند
we had a good time	خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
no new is good new	یارویدادتازه خودیک خبر خوشی است
jobilate	شادی کردن از خوشی فریاد زدن
xanthochroid	شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
exult	جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exults	جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulting	جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulted	جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
hedonism	فلسفه خوشی پرستی وتمتع ازلذایذ دنیای زودگذر
eudemonism	اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to gild the pill	چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eudaemonism	اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism	اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
the joy overpays the toil	خوشی این کار رنج انراکه جبران میکندسهل است برانهم می چربد
yoicks	علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
to pretend illness	نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
tegmen	پوست
encrustation	پوست
encrustations	پوست
skinning	پوست
skins	پوست
flayer	پوست کن
dermatalgia	پوست
tunc	پوست
shell	پوست
crustal	پوست
shells	پوست
shale	پوست
cuticle	پوست
goat	پوست بز
goats	پوست بز
rinds	پوست
rind	پوست
tegmentum	پوست
skin	پوست
skinned	پوست
shelling	پوست
goatskin	پوست بز
parer	پوست کن
skinner	پوست کن
peeling	پوست
stripper	پوست کن
strippers	پوست کن
swanskin	پوست قو
scalp	پوست سر
cortices	پوست
barked	پوست
peel	پوست
integument	پوست
peltry	پوست
skinless	بی پوست
peels	پوست
barks	پوست
barking	پوست
bark	پوست
goatskins	پوست بز