English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
dehumanization از دست دادن صفات انسانی
Other Matches
humanises انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanised انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
human factor فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
makings صفات یا
womanliness صفات زنانه
paternity صفات پدری
secondary qualities صفات ثانوی
sportmanlike صفات ورزشکارانه
osculation تماس اشتراک صفات
attributes of god صفات یا اسامی خدا
patterns الگو صفات فردی
osculate صفات مشترک داشتن
pattern الگو صفات فردی
interosculate صفات مشترک داشتن
characterization توصیف صفات اختصاصی
homozygote واجد صفات پدرومادر
admirable qualitics صفات پسندیده یاستوده
ethos صفات وشخصیت انسان
qualities inhering in a person صفات جبلی شخص
animalization واجد صفات حیوانی
epithetical دارای صفات یا القال
germanity صفات ویژه المانی
quantitatively بیان شده بر حسب صفات
whorish دارای صفات هرزگی وفاحشه گی
quantitative بیان شده بر حسب صفات
to p any one's good qualities صفات نیک کسی راستودن
racy دارای صفات اصلی و نژادی
lineament خطوط چهره صفات مشخصه
lineaments خطوط چهره صفات مشخصه
dysgenic مضر برای صفات وخصوصیات ارثی
well conditioned نیکو خصال دارای صفات حسنه
disfeature صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
recapitulated صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
echinoid دارای صفات خوارپوست دریایی یاتوتیاء البحر
characters صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
character صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
cacogenesis فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
recapitulating صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
autosexing دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
recapitulates صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulate صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
These qualities are esteemed by managers. مدیران این [نوع] صفات را ارجمند می شمارند.
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
gene عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
incross اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
genes عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
telegony انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
humanitarian <adj.> انسانی
humane <adj.> انسانی
hu man انسانی
humane انسانی
humans انسانی
neoanthropic نو انسانی
human انسانی
dehumanize نا انسانی کردن
unknowable ماوراتجربیات انسانی
human factor عامل انسانی
hu man nature طبیعت انسانی
dehumanized نا انسانی کردن
dehumanizing نا انسانی کردن
dehumanizes نا انسانی کردن
liberal arts علوم انسانی
human resources منابع انسانی
dehumanised نا انسانی کردن
human capital سرمایه انسانی
litterae humaniores علوم انسانی
dehumanises نا انسانی کردن
dehumanising نا انسانی کردن
manpower نیروی انسانی
labor نیروی انسانی
human factor عوامل انسانی
humanizes انسانی کردن
cut-throat غیر انسانی
humanised انسانی کردن
non-human غیر انسانی
humanises انسانی کردن
humanising انسانی کردن
humanize انسانی کردن
humanized انسانی کردن
labored نیروی انسانی
labour نیروی انسانی
humanizing انسانی کردن
labors نیروی انسانی
humanization انسانی کردن
man power نیروی انسانی
human skill مهارت انسانی
inhumane غیر انسانی
preterhuman فوق انسانی
humanly بطور انسانی
horde رمه انسانی
non human غیر انسانی
superhuman مافوق انسانی
hordes رمه انسانی
dehumanises فاقدصفات انسانی شدن
scientific manpower نیروی انسانی متخصص
man made مصنوع انسان انسانی
dehumanize فاقدصفات انسانی شدن
dehumanize فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanized فاقدصفات انسانی شدن
dehumanized فاقداحساسات انسانی کردن
human دارای خوی انسانی
dehumanises فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanised فاقدصفات انسانی شدن
humance انسانی شایسته بشریت
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
human biometric زیست سنجی انسانی
dehumanizing فاقداحساسات انسانی کردن
human ecology بوم شناسی انسانی
human factors engineering مهندسی عوامل انسانی
man-made مصنوع انسان انسانی
high level manpower نیروی انسانی بالا
humans دارای خوی انسانی
dehumanised فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanising فاقدصفات انسانی شدن
dehumanizes فاقداحساسات انسانی کردن
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
dehumanising فاقداحساسات انسانی کردن
manpower cieling سطح نیروی انسانی
manpower control کنترل نیروی انسانی
manpower development پرورش نیروی انسانی
dehumanizing فاقدصفات انسانی شدن
man machine systems نظامهای انسانی- ماشینی
dehumanizes فاقدصفات انسانی شدن
humanism علوم انسانی انسانگرایی
sportmanship رفتار و اخلاق انسانی
man power leveling یکنواخت کردن نیروی انسانی
AA فوق دیپلم در علوم انسانی
yahoo جانوری که درقالب انسانی باشد
heterologous سرم غیر انسانی دگرسان
unknowingly ندانسته ماورا تجربیات انسانی
unknowing ندانسته ماورا تجربیات انسانی
lag rate نسبت کسری نیروی انسانی
B.A.s مخفف لیسانس علوم انسانی
eros بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
manpower loading chart نمودار تخصیص نیروی انسانی
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
hu man دارای خوی انسانی انسان
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
B.A مخفف لیسانس علوم انسانی
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
anthroposophy علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
PhDs درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
Ekistics [دانش مطالعه زیستگاه های انسانی]
PhD درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
androgen هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
preterhuman بیرون از نبروی انسانی خارج از قوه بشر
anthropomorphize جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
anthropomorphism قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
anthropological وابسته بانسان شناسی مربوط بطبیعت انسانی
anthropopathism اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
aeolist انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
professionalism صفات وعادات مخصوص اهل حرفه حرفه یی
overhead منابع انسانی و اقتصادی که درپشتیبانی غیر مستقیم یکانهابه کار می رود
idealism روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
short-handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com