English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
Other Matches
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
drew کشیده شد
leptosome کشیده تن
posttensioning پس کشیده
tenses کشیده
tenser کشیده
tensed کشیده
long کشیده
long- کشیده
longed کشیده
leptokurtic کشیده
longest کشیده
tense کشیده
deep drawn از ته دل کشیده
ectomorph کشیده تن
longer کشیده
longs کشیده
oblonated کشیده
drawn کشیده
oblongated کشیده
tensing کشیده
indrawn تو کشیده
drawlingly کشیده
tensest کشیده
threaded نخ کشیده
emergency خیلی خیلی فوری
emergencies خیلی خیلی فوری
pinxit کشیده است
couchant دراز کشیده
at full length دراز کشیده
threaded بند کشیده
chock-a-block کاملا کشیده
prolate کشیده شده
leptomorph کشیده ریخت
indrawn بداخل کشیده
low angle fire تیر کشیده
long robe صورت کشیده
low angle مسیر کشیده
deep fetched از ته دل کشیده شده
elongating کشیده کردن
chock-a-block بالا کشیده
dragged کشیده شدن
elongates کشیده کردن
in tow <idiom> کشیده شده
drag کشیده شدن
tractile کشیده شدنی
ectomorphic type سنخ کشیده تن
ectomorphy کشیده تنی
intractile کشیده نشدنی
elongate کشیده کردن
vellum paper کاغذمهره کشیده
flat fire تیر کشیده
flat trajectory خط سیر کشیده
flare زبانه کشیده
drags کشیده شدن
deer neck گردن کشیده
extensive بسیط کشیده
drawable کشیده شدنی
sap شیره کشیده از
sapped شیره کشیده از
saps شیره کشیده از
tensive کشیده شدنی
linear باریک کشیده
touse کشیده شدن
deprived محرومیت کشیده
flares زبانه کشیده
chants اهنگ ساده و کشیده
oblongs دوک مانند کشیده
chant اهنگ ساده و کشیده
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
draw کشیده شدن عهده
pulled muscle عضله کشیده شده
draws کشیده شدن عهده
chanted اهنگ ساده و کشیده
satined paper گاغذ مهره کشیده
oblong دوک مانند کشیده
hell bent به بیراهه کشیده شده
chanting اهنگ ساده و کشیده
hell-bent به بیراهه کشیده شده
taut محکم کشیدن کشیده
if you please بیزحمت زحمت کشیده
drawn on کشیده شدن عهده
lanternjaws صورت لاغر و کشیده
extendible کشیده شدنی امتدادپذیر
deep fetched از ته سینه کشیده شده
pencilled با مداد کشیده شده
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
hard drawn copper wire سیم مسی کشیده شده
open وضع زه هنگام کشیده شدن
prone float روی شکم با دستهای کشیده
wired سیم کشیده مفتول دار
conduct اداره کردن کشیده شدن
conducted اداره کردن کشیده شدن
conducting اداره کردن کشیده شدن
conducts اداره کردن کشیده شدن
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
infill نقاط کشیده شده روی نقشه
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
in perspective کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
he is at the end of his tether چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
dragged چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drags چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
phantom section خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
stillage چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
jinrikisha درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
jinriki درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
perspective grid خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
dragrope طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
sliver فتیله نخ [الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
autoscore در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
y scale در عکس هوایی مایل مقیاسی خطی است که موازی با خط محوراصلی عرضها کشیده میشود
paleozoic وابسته به عهدی از زمین شناسی که از اغازدوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
x scale در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
over stretched wrap نخ چله بیش از حد کشیده شده [این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
karadja medallion ترنج کرجی [این طرح مربوط به منطقه ای بین اهر و تبریز می باشد که در آن ترنج حالت کشیده داشته و هشت وجه آنرا با حالتی از قلاب می پوشانند.]
routh خیلی
far and away خیلی
very خیلی
many خیلی
highly خیلی
dumpiness خیلی
copious خیلی
for long خیلی
in large quantities خیلی خیلی
very little خیلی کم
abysmal <adj.> خیلی بد
villainous خیلی بد
ten خیلی
damn خیلی
to a large extent خیلی
dammit خیلی
not a few خیلی ها
graphic نوشته شده کشیده شده
great <adj.> خیلی خوب
awesome <adj.> خیلی خوب
cool <adj.> خیلی خوب
many people خیلی اشخاص
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی از مردم
lower most خیلی پست تر
wicked <adj.> خیلی خوب
sick [British E] <adj.> خیلی خوب
lily white خیلی سفید
level best خیلی خوب
level best خیلی عالی
frequently <adv.> خیلی از اوقات
many times <adv.> خیلی از اوقات
often <adv.> خیلی از اوقات
in no time خیلی زود
immensurable خیلی قدیم
oft [archaic, literary] <adv.> خیلی از اوقات
iam in bad خیلی محتاجم
on any number of occasions <adv.> خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.> خیلی از اوقات
costs and arm and a leg <idiom> خیلی گرونه
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
it is very easily done خیلی به اسانی
really wicked خیلی محشر
really sick خیلی محشر
Many thanks! خیلی ممنون!
I spoke my mind. من خیلی رک گفتم.
much was said خیلی حرفهازده شد
very light خیلی سبک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com