English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
Other Matches
Long absent, soon forgotten. <proverb> از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
it pleased him to go خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
When drink enters, wisdom departs. <proverb> آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
he who انکه
that which انکه
whoever هر انکه
or یا انکه
encke انکه
one who انکه
let him go برود
printed برود
print برود
prints برود
imprlmis نخست انکه
imprimis اول انکه
on one side <adv.> یکی انکه
while حال انکه
tenthly دهم انکه
seventhly هفتم انکه
ninthly نهم انکه
on the condition that به شرط انکه
before پیش انکه
that که برای انکه
for one thing یکی انکه
for one thing <adv.> یکی انکه
on the one hand <adv.> یکی انکه
even if ولو انکه
provided مشروط به انکه
secondly دوم انکه
in the second place دوم انکه
provided بشرط انکه
let him go بگذارید برود
it is necessary for him to go باید برود
he is not willing to go نیست برود
he insists on going اصراردارد که برود
he refused to go نخواست برود
he was made to go او را وادارکردند برود
tell him to go بگویید برود
his reputed son died انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
lastly اخر از همه انکه
inoffensively بی انکه زننده باشد
harmlessly بی انکه اسیبی رساند
his reputed son died انکه مشهوربودپسراوست مرد
innocuously بی انکه گزندی رساند
without his knowing it بدون انکه بداند
none but the old shold go کسی مگربزرگان برود
he refused to go حاضر نشد برود
he was motioned to go باو اشاره شد که برود
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
he needs must go ناچار باید برود
he did not d. to go جرات نکرد که برود
he durst not go جرات نکرد که برود
he was signalled to go باو اشاره شد که برود
it is necessary for him to go لازم است برود
he is indisposed to go مایل نیست برود
in order that he may go برای اینکه برود
i made him go او را وادار کردم برود
frothily بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
ineffectively بی انکه اثری داشته باشد
irrelatively بی انکه وابستگی داشته باشد
on cne's own initiative بی انکه کسی گفته باشد
dare he go? ایا جرات دارد برود
it is necessary for him to go براو واجب است که برود
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
overland mail پستی که از راه خشکی برود
inartistically بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
affimable شایسته انکه بطورقطع گفته شود
numbly بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
inefficaciously ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
pointlessly بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
orthopaedy معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
parathesis پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
affirmance افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I am counting(relying) on you, dont let me down. روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
permanent set حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
profound gangrene یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
inexorably بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
tie-ins فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
tie in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
to spray a tree داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
actions که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
fetch ahead فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
thresholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
forwarding merchant حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
customs of war اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
equitable mortgage بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
joint دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
latest event time دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
eyes دیده
eye دیده
eye water اب دیده
eyeing دیده
eying دیده
light struck نور دیده
scout car خودرو دیده ور
enntinel دیده بان
eyeless بی بصیرت بی دیده
vedette دیده ورسوار
light of one's eyes نور دیده
unsight دیده نشده
hardened steel فولاد اب دیده
in sight دیده شدنی
pitched تهیه دیده
scouts دیده وری
feeder دیده بان
feeler دیده بان
feelers دیده بان
scouted دیده وری
worldly wise جهان دیده
observers دیده بان
worldly-wise جهان دیده
indiscernible دیده نشدنی
invisible دیده نشدنی
lookout دیده بان
lookouts دیده بان
scout دیده وری
sightless دیده نشده
scouting دیده وری
monitoring دیده بانی
lost زیان دیده
observer دیده بان
imperceptible دیده نشدنی
feeders دیده بان
visible دیده شدنی
damaged خسارت دیده
injured muscle عضله اسیب دیده
espied دیده بانی کردن
espies دیده بانی کردن
monitors دیده بانی کردن
espy دیده بانی کردن
monitor دیده بانی کردن
heat affected zone منطقه حرارت دیده
monitored دیده بانی کردن
shock concrete بتن ضرب دیده
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
stager گرگ باران دیده
damaged shipments کالاهای اسیب دیده
suffering economy اقتصاد اسیب دیده
sunbaked حرارت افتاب دیده
sentinels دیده بان کشیک
sentinel دیده بان کشیک
you have been seen دیده شده اید
weatherbeaten باد و باران دیده
cheesed off آزار دیده-اذیتشده
I have visited Europe time and again. بارها اروپا را دیده ام.
invisibly چنانکه دیده نشود
it is of frequent بسیار دیده میشود
espying دیده بانی کردن
observational وابسته به دیده بانی
garret برج دیده بانی
scouts دیده وری کردن
damaged shipments محموله خسارت دیده
scouted دیده وری کردن
brain injured اسیب دیده مغزی
forward post پستهای دیده ور جلو
injured party طرف خسارت دیده
injured party طرف صدمه دیده
injured parties طرف خسارت دیده
scout دیده وری کردن
cauliflowr ear گوش اسیب دیده
had i seen him اگر من او را دیده بودم
garrets برج دیده بانی
injured parties طرف صدمه دیده
to die a dry death مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
visibility was poor چیزها درست دیده نمیشد
bird's eye views منظرهای که از بلندی دیده میشود
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
unobserved fire تیر دیده بانی نشده
trainband گروه نظامی تعلیمات دیده
blind gate دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com