English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
Other Matches
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
newlywed تازه داماد تازه عروس
sidings دو راهی
aberration کج راهی
explosive bolt سه راهی
siding دو راهی
classification yard line دو راهی
fall back <idiom> راهی شدن
n way switch گزینه N راهی
foundlings بچه سر راهی
slideway راهی که دران سر
waif بچه سر راهی
foundling بچه سر راهی
y track سه راهی در خط اهن
knees سه گوشه سه راهی
aberration کج راهی انحراف
knee سه گوشه سه راهی
non-cooperation ناسر به راهی
explosive bolt سه راهی انفجاری
socket دو راهی لوله
interchanging پل چند راهی
interchanges پل چند راهی
interchanged پل چند راهی
depart راهی شدن
departing راهی شدن
departs راهی شدن
jct چند راهی
interchange پل چند راهی
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
There is always a right way of doing everything. هرکاری راهی دارد
collecting tee سه راهی جمع کننده
socket putty [بطانه دو راهی لوله]
great divide دو راهی مرگ و زندگی
to take a course راهی را پیش گرفتن
fostering بچه سر راهی پرستار
fosters بچه سر راهی پرستار
fostered بچه سر راهی پرستار
foster بچه سر راهی پرستار
by hook or by crook <idiom> بههر راهی ،به هر طریقی
distributing tee سه راهی توزیع کننده
go درصدد بودن راهی شدن
goes درصدد بودن راهی شدن
to fret a passage راهی رابوسیله سایش بازکردن
companion hatchway راهی که ازعرشه باطاق کشتی میرود
way station ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
charnel house جایی که
minx زن هر جایی
someplace جایی
n tuple N جایی
someplace یک جایی
wherever جایی که
inopportunity بی جایی
inopportuneness بی جایی
commonplace همه جایی
from the outside از خارج [از جایی]
gas log جایی که گازمیسوزد
scratch where it itches هر جایی را که میخاردبخارانید
translocation جابه جایی
displacement جابه جایی
immutability پا بر جایی ثبات
transposition جابه جایی
shifts جابه جایی
banal همه جایی
shift جابه جایی
shifted جابه جایی
transposition of affect جابه جایی عاطفه
drive displacement جابه جایی سائق
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
to go about ازجایی به جایی رفتن
displacement of affect جابه جایی عاطفه
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
somewheres یک جایی دریک محلی
stand clear جایی را ترک کردن
synaesthesia جابه جایی حسی
synesthesia جابه جایی حسی
rettery جایی که بذرک را می خیسانند
locomotion جابه جایی حرکتی
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
come from <idiom> بومی جایی بودن
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
somewhere یک جایی دریک محلی
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
p.of the ways جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
attender شخص حاضر در جایی
locomotor behavior رفتار جابه جایی
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
boarding house جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding houses جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
berthed جایی که قایق به لنگربسته میشود
tourist trap <idiom> جایی که جذب توریست میکند
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
get out from under <idiom> از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
berths جایی که قایق به لنگربسته میشود
i am at my wit's end دیگر عقلم به جایی نمیرسد
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to admit sombody [into a place] راه دادن کسی [به جایی]
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
strict enclosure انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berthing جایی که قایق به لنگربسته میشود
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
exchanges جابه جایی داده بین دو محل
exchanging جابه جایی داده بین دو محل
stamping grounds <idiom> پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
to bar somebody from entering the place مانع کسی وارد جایی شدن
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
exchanged جابه جایی داده بین دو محل
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
exchange جابه جایی داده بین دو محل
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to languish پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
Mind your head! مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
tie down <idiom> منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to a in باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
to languish ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
pentarch یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
housebreaker دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
cat burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
escalates رسیدن
comes رسیدن
come رسیدن
reach رسیدن به
escalated رسیدن
escalate رسیدن
reached رسیدن به
to get at رسیدن به
reached رسیدن
acceding رسیدن
accedes رسیدن
arrive رسیدن
to see to رسیدن
reaching رسیدن به
take in (money) <idiom> رسیدن
reaching رسیدن
arr رسیدن
arrival رسیدن
escalating رسیدن
arriving رسیدن
arrives رسیدن
arrived رسیدن
reaches رسیدن به
reach رسیدن
reaches رسیدن
light or lighted رسیدن
catch up رسیدن به
attained رسیدن
aim رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com