English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (1 milliseconds)
English Persian
sentimentally از روی احساسات یاعاطفه
Other Matches
impassively بی نشان دادن احساس درد یاعاطفه
sentiments احساسات
emotion احساسات
emotions احساسات
heartbeats احساسات
heartbeat احساسات
soulful پر از احساسات
enthusing احساسات رابرانگیختن
to gall a person's kibes احساسات کسی را
nationallism احساسات ملی
acold بدون احساسات
folkway احساسات عمومی
emotionless عاری از احساسات
d. of feeling نازکی احساسات
heartstrings احساسات عمیق
affect احساسات برخورد
affects احساسات برخورد
emotive وابسته به احساسات
enthuses احساسات رابرانگیختن
enthused احساسات رابرانگیختن
enthuse احساسات رابرانگیختن
brace تحریک احساسات
schwarmerei احساسات افراطی
affecting محرک احساسات
schwarmerei احساسات شدید
impressive برانگیزنده احساسات
rhapsodically از روی احساسات
braced تحریک احساسات
rhapsodical ناشی از احساسات
sentimentalize با احساسات امیختن
religious sentiments احساسات وعقاید مذهبی
shake-up احساسات راتحریک کردن
shake-ups احساسات راتحریک کردن
sexier دارای احساسات شهوانی
sexiest دارای احساسات شهوانی
self composed مستولی بر احساسات خود
seentimentally از روی احساسات یا عاطفه
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
sensate با احساسات درک کردن
heartstring عمیق ترین احساسات دل
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
sexy دارای احساسات شهوانی
shake up احساسات راتحریک کردن
white hot دارای احساسات برانگیخته
mush احساسات بیش ازحد
internationalism احساسات بین المللی
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
fanatic دارای احساسات شدید
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
white-hot دارای احساسات برانگیخته
sentimentality گرایش بسوی احساسات
sentient حساس دستخوش احساسات
unfeeling بیحس فاقد احساسات
fanatical دارای احساسات شدید
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
fanatics دارای احساسات شدید
pathetic دارای احساسات شدید
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
sectarianize با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
your words offended her سخنان شما به احساسات اوبرخورد
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
pornography نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
philanthropic feelings احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
She has emotional entanglements (involvement ) . گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunks احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap opera نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunking احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
slobbering دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobber دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
his words injured my feelings سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipal وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sexes احساسات جنسی روابط جنسی
sex احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com