English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
English Persian
endearing از روی دوستی و محبت
Other Matches
loves محبت
amour محبت
affectionateness محبت
disaffected بی محبت
glows محبت
glowed محبت
glow محبت
warm hearted با محبت
warmhearted با محبت
loved محبت
affectionately با محبت
inaffable بی محبت
loving kindness محبت
love محبت
paternal love محبت پدری
fraternal love محبت برادرانه
bawd دلال محبت
excessive love فرط محبت
love feast عید محبت
the utmost love کمال محبت
procurer دلال محبت
affetionate محبت امیز
mansuetude اهلیت محبت
procuress زن دلال محبت
motherly love محبت مادری
mutual love محبت ازدوسر
unkinder بی محبت بی عاطفه
unkind بی محبت بی عاطفه
loving محبت امیز
pimps دلال محبت
pimp دلال محبت
tendering محبت امیز
tenderest محبت امیز
tendered محبت امیز
tender محبت امیز
unkindest بی محبت بی عاطفه
lovingly از روی محبت
endearing محبت آمیز
tenderly از روی دلسوزی و محبت
procuance جاکشی دلالی محبت
disaffect از علاقه و محبت کاستن
affably از روی محبت و دلجوئی
costive سرد و بی محبت خسیس
paternal دارای محبت پدری
procuration جاکشی دلالی محبت
professed love محبت ادعا شده
professed love ادعای عشق یا محبت
love is everything موضوع اصلی محبت است
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
turtledove عزیز محبت نشان دادن
togetherness دوستی
uxoriousness زن دوستی
friendship دوستی
sodality دوستی
philogyny زن دوستی
fellowships دوستی
brotherliness دوستی
friendships دوستی
fellowship دوستی
peace دوستی
algophilia درد دوستی
philoprogenitiveness بچه دوستی
philanthropy بشر دوستی
altruism نوع دوستی
professed love دوستی زبانی
wanderlust اوارگی دوستی
protestation of frienship ادعای دوستی
ritualism تشریفات دوستی
self love خود دوستی
humanitarianism بشر دوستی
taphophilia گور دوستی
the utmost love منتهای دوستی
under cover of frind ship بعنوان دوستی
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
brotherly ازروی دوستی
paternal love دوستی پدرانه
ophilia مار دوستی
motherly love دوستی مادرانه
negrophilism دوستی بازنگیان
negrophilism سیاه دوستی
excessive love دوستی زیاد
fraternization دوستی کردن
love feast عید دوستی
fraternal love دوستی برادری
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
jawsmith کسیکه با محبت زیاد مردم فریبی میکند
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
gregariously از روی جمعیت دوستی
philosophically ازراه حکمت دوستی
kiss of death دوستی خاله خرسه
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
humanitarianism مسلک بشر دوستی
patriotically از روی میهن دوستی
fawned افهار دوستی کردن
algolagnia درد دوستی جنسی
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
breach of friendship بهم زدن دوستی
fawn افهار دوستی کردن
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
fawns افهار دوستی کردن
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
bibliomania جنون کتاب دوستی
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
to win nny one's affections محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
silver cord محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
cultivation جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
rapallo treaty قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
go between دلال دلال محبت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com