English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
empirically از روی مشاهده و تجربه
Search result with all words
a posteriori مبنی بر تجربه و مشاهده
Other Matches
observations مشاهده
observantion مشاهده
observation مشاهده
seeing مشاهده
course line shot مشاهده در خط
beardless بی تجربه
experiments تجربه
experimenting تجربه
unskillful بی تجربه
the tule of thumb تجربه
experiencing تجربه
experiences تجربه
green بی تجربه
experience تجربه
naif بی تجربه
greenest بی تجربه
immature بی تجربه
inexperienced بی تجربه
experienced با تجربه
half baked بی تجربه
inexpert بی تجربه
backgrounds تجربه
background تجربه
unskilled بی تجربه
unskilled <adj.> کم تجربه
naive بی تجربه
practice تجربه
experimented تجربه
raw بی تجربه
experiment تجربه
perceptivity قوه مشاهده
perceived مشاهده کردن
observation error خطای مشاهده
observational techniques فنون مشاهده
perceives مشاهده کردن
ovservation قوه مشاهده
perceiving مشاهده کردن
apperceive مشاهده کردن
observability مشاهده پذیری
naturalistic observation مشاهده طبیعی
faculty of observation قوه مشاهده
beheld مشاهده کرده
beheld مشاهده شده
observational مبنی بر مشاهده
animadversion مراقبت مشاهده
objective قابل مشاهده
objectives قابل مشاهده
unseen مشاهده نشده
perceive مشاهده کردن
observing مشاهده کردن
twing مشاهده کردن
behold مشاهده کردن
sees مشاهده کردن
beholding مشاهده کردن
beholds مشاهده کردن
observe مشاهده کردن
observers مشاهده کننده
observed مشاهده کردن
observes مشاهده کردن
observer مشاهده کننده
see مشاهده کردن
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
empiric مبنی بر تجربه
apriori مقدم بر تجربه
have been around <idiom> تجربه داشتن
sour dough [مکتشف با تجربه]
driving experience تجربه رانندگی
empircism تجربه گرایی
without experience بی تجربه ناازموده
reenactment بازافرینی تجربه
shorthorn ادم بی تجربه
seat of the pants استفاده از تجربه
to bring to the proof به تجربه رساندن
immediate experience تجربه بیواسطه
he knows a thing or two بی تجربه نیست
to put to proof به تجربه رساندن
traumatic experience تجربه اسیب زا
gunshy ترسو بی تجربه
gremie بی تجربه و ناشی
experimentalist اهل تجربه
experientially ازروی تجربه
scientific experiment تجربه علمی
aposteriori موخر بر تجربه
aha experience تجربه اهان
veterans بازیگر با تجربه
veteran بازیگر با تجربه
experiencing تجربه ازمایش
experience تجربه ازمایش
empiricism تجربه گرائی
empiricism اصالت تجربه
experiences تجربه ازمایش
ah ah ecperience تجربه اهان
perceptiveness بینایی قوه مشاهده
history صفحاتی که مشاهده شده
perception مشاهده قوه ادراک
observable quantity کمیت مشاهده پذیر
observed frequency بسامد مشاهده شده
observed score نمره مشاهده شده
histories صفحاتی که مشاهده شده
ovservation مشاهده رصد کردن
perceptions مشاهده قوه ادراک
participant observation مشاهده توام با مشارکت
participant observer مشاهده گر شرکت کننده
imperceptible غیر قابل مشاهده
sight the anchor مشاهده کردن لنگر
spots مشاهده کردن گلوله ها
perception of an object مشاهده یا دیدن چیزی
spot مشاهده کردن گلوله ها
perceivable مشاهده کردنی دیدنی
indiscernibly بطور غیرقابل مشاهده
imperceptibly بطور غیرقابل مشاهده
observational error خطای مشاهده [ریاضی]
callow شخص بی تجربه وناشی
day residues ماندههای تجربه روز
verdant پوشیده از سبزه بی تجربه
experience تجربه کردن کشیدن
stumblebum مشت زن بی تجربه وناشی
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
school of hard knocks <idiom> تجربه عادی از زندگی
reliving دوباره تجربه کردن
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
relives دوباره تجربه کردن
She is experienced nurse. پرستار پر تجربه ای است
relive دوباره تجربه کردن
relived دوباره تجربه کردن
experiencing تجربه کردن کشیدن
experiences تجربه کردن کشیدن
I wasn't born yesterday. <idiom> من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
identify مشاهده کردن شناسایی کنید
imperceptibility غیر قابل مشاهده بودن
identifying مشاهده کردن شناسایی کنید
review مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
reviewed مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identifies مشاهده کردن شناسایی کنید
identified مشاهده کردن شناسایی کنید
reviews مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
reviewing مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
Experience has shown (proved) that … تجربه نشان داده است که …
To apply ones experience. تجربه خود رابکار گرفتن
Hypnagogia تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
Scientic experiments show that … تجربه های علمی نشان می دهد که
cup of coffeen شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
We all learn by experience. ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
tike ادم خام دست وبی تجربه
see for oneself از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
advanced برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
confucion symbols علاپم کنفسیون که صرفا در فرش چین مشاهده می شود
To experience great hardships. سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
periscope دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
incidental images تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند
periscopes دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
homosphere قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
hidden پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
system follow up ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
diamonds شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
finder واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
System Monitor امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
thumbnail نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnails نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
news reader نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
sensing تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
observers نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
gastroscope اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده
hack تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacks تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacked تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
high oblique عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
artspeak یک زبان برنامه نویسی است برای کمک به استفاده کنندگان کم تجربه طراحی شده است
browses مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browsed مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browse مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
tree مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
MIDI Mapper برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
micro کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
microcomputer کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micros کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
systems analysis 1-بررسی فرایند یا سیسیتم برای مشاهده اینکه آیا میتواند در حین اجرا کاراتر باشد. 2-بررسی سیستم موجود با هدف بهبود یا جایگزینی آن
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
garden design طرح باغی [با تقسیمات مستطیلی بصورت باغچه ها و چهارباغ و حوض و آبروها. این طرح از قرن بازدم میلادی مشاهده شد و جلوه ای از حیاط خانه ها و کاخ ها را نشان می دهد.]
observe مراعات کردن مشاهده کردن
observable قابل مشاهده قابل گفتن
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
observing مراعات کردن مشاهده کردن
observes مراعات کردن مشاهده کردن
observation دیدبانی کردن مشاهده کردن
observations دیدبانی کردن مشاهده کردن
observed مراعات کردن مشاهده کردن
experiments تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting تجربه کردن ازمایش کردن
experiment تجربه کردن ازمایش کردن
experimented تجربه کردن ازمایش کردن
restoration احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com