English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
intelligently از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
Other Matches
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
discreetnss بصیرت
blinds بی بصیرت
blinded بی بصیرت
discreetness بصیرت
insight بصیرت
insights بصیرت
knowledge بصیرت
vision بصیرت
visions بصیرت
discretion بصیرت
foresight بصیرت
clairvoyance بصیرت
blind بی بصیرت
imperceptive بی بصیرت
ken بصیرت
impercipient بی بصیرت
second sight بصیرت
to in sight into something بصیرت داشتن
discernment بصیرت بینایی
eyeless بی بصیرت بی دیده
intuitions فراست بصیرت
discreetly از روی بصیرت
intuition فراست بصیرت
clear sightedness بصیرت تیزنظری
dim sighted دارای غباردرچشم بی بصیرت
profoundness بصیرت کامل تبحر
impercipient بی احساس ادم بی بصیرت
diplomatically از روی مهارت و بصیرت
paranoia جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
notice اگاهی
knowledge اگاهی
advertisements اگاهی
consciousness اگاهی
consciousness حس اگاهی
awareness حس اگاهی
appreciation [awareness] حس اگاهی
noticed اگاهی
i.e. اگاهی
conscience [archaic for: consciousness] حس اگاهی
mindfulness اگاهی
monition اگاهی
awareness اگاهی
conizance اگاهی
cogency اگاهی
noticing اگاهی
notices اگاهی
informational اگاهی
information اگاهی
idea اگاهی
acquaintances اگاهی
intelligence اگاهی
ideas اگاهی
intimation اگاهی
inkling اگاهی
perception اگاهی
perceptions اگاهی
conscious mind حس اگاهی
intimations اگاهی
knowledge domain قلمرو اگاهی
knowledge base پایگاه اگاهی
precognition پیش اگاهی
criminal investigation department اداره اگاهی
the infinitive mood مصدر اگاهی
to come to know اگاهی یافتن
knowledge engineer مهندسی اگاهی
knowlege representation نمایش اگاهی
letter of a اگاهی نامه
meta knowledge اگاهی غیرنمادین
awakened اگاهی یافته
monitors اگاهی دهنده
learns اگاهی یافتن
learn اگاهی یافتن
information theory نظریه اگاهی
prescience اگاهی از پیش
criminal i. department اداره اگاهی
conversancy اگاهی کامل
conversance اگاهی کامل
foredknowlege اگاهی از پیش
group consciousness اگاهی گروهی
forebedement اگاهی از پیش
cognizance شناسایی اگاهی
coconsciousness اگاهی ثانوی
coconscious اگاهی ثانوی
class consciousness اگاهی طبقهای
informatory اگاهی بخش
informant اگاهی دهنده
informants اگاهی دهنده
augury پیش اگاهی
auguries پیش اگاهی
the d. poliee اداره اگاهی
inform اگاهی دادن
notifying اگاهی دادن
apprises اگاهی دادن
informing اگاهی دادن
apprise اگاهی دادن
foreknowledge اگاهی از پیش
monitor اگاهی دهنده
notified اگاهی دادن
transinformation اگاهی متقابل
monitored اگاهی دهنده
to give notice اگاهی دادن
to give to understand اگاهی دادن
notify اگاهی دادن
to give the alarm اگاهی دادن
advertisers اگاهی دهنده
advertiser اگاهی دهنده
notifies اگاهی دادن
to give intelligence اگاهی دادن
apprising اگاهی دادن
informs اگاهی دادن
immediacy اگاهی حضور ذهن
dope اگاهی داروی مخدر
we are informed by him that محترما` اگاهی میدهد که
alarum : هشدار اگاهی از خطر
foretell ازپیش اگاهی دادن
foretelling ازپیش اگاهی دادن
foretells ازپیش اگاهی دادن
sciences علم طبیعی اگاهی
science علم طبیعی اگاهی
you are advised that به شما اگاهی میدهد
alarm : هشدار اگاهی از خطر
foreknow از غیب اگاهی داشتن
sensibleness عملی بودن اگاهی
for your information برای اگاهی شما
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
dopes اگاهی داروی مخدر
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
foretold از پیش اگاهی داد
Scotland اداره اگاهی در لندن
alarmed : هشدار اگاهی از خطر
alarmingly : هشدار اگاهی از خطر
alarms : هشدار اگاهی از خطر
brief کوتاه کردن اگاهی دادن
briefed کوتاه کردن اگاهی دادن
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
briefer کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest کوتاه کردن اگاهی دادن
self awareness اگاهی از خود خویشتن شناسی
to obtaini. on anything درباره چیزی اگاهی یافتن
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
forecasts از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecast از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
know allmen by these presents بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
to off an agreement قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
agent provocateur مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
agents provocateurs مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
from ازروی
fenders علائمی که جهت اگاهی ازوضع جاده در راهها نصب میشود
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
flatulently ازروی لاف
to get off برخاستن ازروی
powerlessly ازروی ضعف
flightily ازروی بوالهوسی
floutingly ازروی استهزاء
floutingly ازروی اهانت
politicly ازروی مصلحت
querulousy ازروی کج خلقی
perfidiously ازروی خیانت
open mindldly ازروی بی تعصبی
surer ازروی یقین
surest ازروی یقین
obedienlv ازروی فرمانبرداری
profligately ازروی هرزگی
flatulently ازروی نفخ
finically ازروی وسواس
egotistically ازروی خودبینی
emulously ازروی هم چشمی
submissively ازروی فروتنی
enterprisingly ازروی توکل
equivocally ازروی ایهام
evadingly ازروی تجاهل
excursively ازروی بی ترتیبی
experientially ازروی تجربه
purposelessly ازروی بی مقصودی
facetiously ازروی شوخی
fatuously ازروی بیشعوری
sure ازروی یقین
irreligiously ازروی بی دینی
mystically ازروی تصوف
muddily ازروی گیجی
indecisively ازروی دو دلی
inexactly ازروی بی دقتی
irresolutely ازروی بی تصمیمی
ill humouredly ازروی بد خویی
ill humouredly ازروی بدخلقی
ill humouredness ازروی بد خلقی
ill naturedly ازروی بد خویی
illy ازروی بد خواهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com