Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (10 milliseconds)
English	Persian
aver	از روی یقین گفتن
averred	از روی یقین گفتن
averring	از روی یقین گفتن
avers	از روی یقین گفتن
Other Matches
certainties	یقین
positivism	یقین
sure	یقین
certainty	یقین
certain	یقین
certitude	یقین
surefire	یقین
surer	یقین
sureas a gun	یقین
surest	یقین
positivity	یقین
to know for certain	یقین داشتن
to make sure	یقین کردن
to make no doubt	یقین بودن
to know for certain	یقین دانستن
to feel sure	یقین بودن
positive	یقین عملی
positive	یقین معین
surer	ازروی یقین
sure	ازروی یقین
surest	ازروی یقین
you bet	یقین داشته باش
sure enough	میتوان یقین کردکه
In all probability. Very likely.	به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
irrationlism	اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
to weep out	گفتن
say	گفتن
tell	گفتن
bubble	گفتن
bubbling	گفتن
telling-off	گفتن
bubbles	گفتن
bubbled	گفتن
adduse	گفتن
informing	گفتن
pshaw	اه گفتن
uttered	گفتن
utter	گفتن
informs	گفتن
relate	گفتن
relates	گفتن
let out <idiom>	گفتن
utterance	گفتن
utterances	گفتن
saith	گفتن
utters	گفتن
to give utterance to	گفتن
to tell a story	گفتن
rehearsing	گفتن
mouth	گفتن
mouthed	گفتن
mouthing	گفتن
mouths	گفتن
iteration	گفتن
vituperate	بد گفتن
viyuperate	بد گفتن
get out	گفتن
rehearse	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearses	گفتن
inform	گفتن
tells	گفتن
says	گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
speaks	سخن گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
interjected	بطورمعترضه گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
belies	دروغ گفتن
commiserated	تسلیت گفتن بر
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
revile	ناسزا گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
observing	گفتن برپاداشتن
observes	گفتن برپاداشتن
observed	گفتن برپاداشتن
observe	گفتن برپاداشتن
belying	دروغ گفتن
belied	دروغ گفتن
belie	دروغ گفتن
extemporizing	بالبداهه گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
extemporised	بالبداهه گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
abandon	ترک گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
abandoning	ترک گفتن
abandons	ترک گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
twaddle	چرند گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
adulate	مدح گفتن
saluting	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salute	تهنیت گفتن
allegorize	مثل گفتن
avouch	اشکارا گفتن
bootlick	تملق گفتن از
call bad names	ناسزا گفتن
doxologize	ستایش گفتن
enounce	به صراحت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
weasel	دروغ گفتن
whiff	دروغ گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
to say a word	سخن گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
overstating	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstate	اغراق گفتن در
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
say a word	سخن گفتن
weasels	دروغ گفتن
panegyrize	مدح گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
commune	راز دل گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
rime	شعر گفتن
tallyho	اهای گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
congratulated	شادباش گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
whining	باناله گفتن
whines	باناله گفتن
whined	باناله گفتن
whine	باناله گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
discourses	سخن گفتن
discourse	سخن گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com