English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
To beak jail . از زندان فرار کردن
Other Matches
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
jailbreaks فرار از زندان
jailbreak فرار از زندان
breach of prison جرم فرار از زندان
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
lamming فرار کردن گریختن فرار
lam فرار کردن گریختن فرار
lams فرار کردن گریختن فرار
lockup زندان کردن
imprison زندان کردن
imprisons زندان کردن
imprisoning زندان کردن
cans زندان کردن
prisons زندان کردن
canning زندان کردن
lockups زندان کردن
prison زندان کردن
can زندان کردن
recommit دوباره زندان کردن
quad زندانی کردن در زندان افکندن
quads زندانی کردن در زندان افکندن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
to release آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
scarpering فرار کردن
escapes فرار کردن
absconded فرار کردن
escaped فرار کردن
to run away فرار کردن
escaping فرار کردن
scarpered فرار کردن
scarpers فرار کردن
get away <idiom> فرار کردن
abscond فرار کردن
loup فرار کردن
absconding فرار کردن
scape فرار کردن
absconds فرار کردن
escape فرار کردن
flee فرار کردن
fleeing فرار کردن
scarper فرار کردن
to elope فرار کردن
to run away فرار کردن
to run off فرار کردن
skedaddle فرار کردن
flees فرار کردن
give someone the slip <idiom> از کسی فرار کردن
skulk از زیرمسئولیت فرار کردن
elope گریختن فرار کردن
elope فرار کردن با معشوق
skulked از زیرمسئولیت فرار کردن
bleed فرار کردن یک سیال
skulking از زیرمسئولیت فرار کردن
fly گریختن از فرار کردن از
eloping گریختن فرار کردن
eloping فرار کردن با معشوق
elopes گریختن فرار کردن
elopes فرار کردن با معشوق
bleeds فرار کردن یک سیال
eloped فرار کردن با معشوق
eloped گریختن فرار کردن
skulks از زیرمسئولیت فرار کردن
to overrun one's creditors از دست بستانکاران فرار کردن
To block the escape routes. راههای فرار را مسدود کردن
skirl بسرعت باد فرار کردن
make a run for it <idiom> برای نجات جان فرار کردن
to escape with nothing more than/just a fright از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
hoosegow زندان
grate زندان
grated زندان
tolbooth زندان
dungeons زندان
tollbooth زندان
prisons زندان
qoud زندان
bridewell زندان
hothouse زندان
dungeon زندان
quod زندان
pokey زندان
gaol زندان
imprisonment زندان
house of correction زندان
slammer زندان
calaboose زندان
gaoled زندان
grates زندان
jailing زندان
jailed زندان
jail زندان
hothouses زندان
gaols زندان
presidio زندان
gaoling زندان
prison زندان
jails زندان
maximum security prison زندان فوق امنیتی
black hole زندان تاریک
disciplinary barracks زندان انضباطی
disciplinary barracks زندان دژبان
black holes زندان تاریک
prison breaking زندان گریزی
cells زندان تکی
wards سلول زندان
prison breaker زندان گریز
ward سلول زندان
cells زندان انفرادی
cell زندان تکی
cell زندان انفرادی
confinement facility تاسیسات زندان
prison camp زندان صحرایی
state prison زندان ایالتی
house of d. زندان موقتی
to serve time در زندان بسربردن
serve time در زندان به سر بردن
solitary confinement زندان انفرادی
dunggeon زندان زیرزمین
close confinement زندان انفرادی
sweatbox زندان مجرد
solitary confinement زندان مجرد
prisons وابسته به زندان
put in jail در زندان افکندن
prison وابسته به زندان
from out the prison از توی زندان
put in jail به زندان انداختن
life sentence حکم زندان
state prison زندان دولتی
disprison از زندان دراوردن
incarcerate در زندان نهادن
warden رئیس زندان
incarcerates در زندان نهادن
bagnio زندان شرقی
to cage up در زندان افکندن
incarcerating در زندان نهادن
disciplinary segregation زندان انضباطی
to break the prison گریختن از زندان
prison camps زندان صحرایی
confinement زندان بودن
penology اداره زندان
incarcerated در زندان نهادن
wardens رئیس زندان
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
governor حاکم رئیس زندان
bastille زندان عمومی سابق در
extra good time وقت معافیت از زندان
extra good time معافی مشروط از زندان
governors حاکم رئیس زندان
coop اغل گوسفند زندان
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
prison psychosis روان پریشی زندان
oubliettes سیاه چال ها [در زندان]
wards حیاط محوطه زندان
wardress نگهبان و محافظ زن در زندان
ward حیاط محوطه زندان
jug زندان [اصطلاح روزمره]
clink زندان [اصطلاح روزمره]
marshall مارشال رئیس زندان
oubliette سیاه چال [در زندان]
dungeon سیاه چال [در زندان]
dungeons سیاه چال ها [در زندان]
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
diversion law استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
prison bird کسیکه زندان خانه او شده است
jailŠetc کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiaries دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
evasive فرار
scape فرار
escapement فرار
defection فرار
breakaway فرار
transgressor فرار و
escape فرار
drives فرار گل زن
subtile فرار
drive فرار گل زن
mercurial فرار
volatile فرار
to take flight فرار
escaped فرار
escaping فرار
escapes فرار
leg bail فرار
loup فرار
bridge escape فرار از پل
desertion فرار از خدمت
volatility product فراورده فرار
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com