Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
To beak jail .
از زندان فرار کردن
Other Matches
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
jailbreaks
فرار از زندان
jailbreak
فرار از زندان
breach of prison
جرم فرار از زندان
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
desert
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
lamming
فرار کردن گریختن فرار
lam
فرار کردن گریختن فرار
lams
فرار کردن گریختن فرار
lockup
زندان کردن
imprison
زندان کردن
imprisons
زندان کردن
imprisoning
زندان کردن
cans
زندان کردن
prisons
زندان کردن
canning
زندان کردن
lockups
زندان کردن
prison
زندان کردن
can
زندان کردن
recommit
دوباره زندان کردن
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
to release
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
scarpering
فرار کردن
escapes
فرار کردن
absconded
فرار کردن
escaped
فرار کردن
to run away
فرار کردن
escaping
فرار کردن
scarpered
فرار کردن
scarpers
فرار کردن
get away
<idiom>
فرار کردن
abscond
فرار کردن
loup
فرار کردن
absconding
فرار کردن
scape
فرار کردن
absconds
فرار کردن
escape
فرار کردن
flee
فرار کردن
fleeing
فرار کردن
scarper
فرار کردن
to elope
فرار کردن
to run away
فرار کردن
to run off
فرار کردن
skedaddle
فرار کردن
flees
فرار کردن
give someone the slip
<idiom>
از کسی فرار کردن
skulk
از زیرمسئولیت فرار کردن
elope
گریختن فرار کردن
elope
فرار کردن با معشوق
skulked
از زیرمسئولیت فرار کردن
bleed
فرار کردن یک سیال
skulking
از زیرمسئولیت فرار کردن
fly
گریختن از فرار کردن از
eloping
گریختن فرار کردن
eloping
فرار کردن با معشوق
elopes
گریختن فرار کردن
elopes
فرار کردن با معشوق
bleeds
فرار کردن یک سیال
eloped
فرار کردن با معشوق
eloped
گریختن فرار کردن
skulks
از زیرمسئولیت فرار کردن
to overrun one's creditors
از دست بستانکاران فرار کردن
To block the escape routes.
راههای فرار را مسدود کردن
skirl
بسرعت باد فرار کردن
make a run for it
<idiom>
برای نجات جان فرار کردن
to escape with nothing more than/just a fright
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
evade
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
hoosegow
زندان
grate
زندان
grated
زندان
tolbooth
زندان
dungeons
زندان
tollbooth
زندان
prisons
زندان
qoud
زندان
bridewell
زندان
hothouse
زندان
dungeon
زندان
quod
زندان
pokey
زندان
gaol
زندان
imprisonment
زندان
house of correction
زندان
slammer
زندان
calaboose
زندان
gaoled
زندان
grates
زندان
jailing
زندان
jailed
زندان
jail
زندان
hothouses
زندان
gaols
زندان
presidio
زندان
gaoling
زندان
prison
زندان
jails
زندان
maximum security prison
زندان فوق امنیتی
black hole
زندان تاریک
disciplinary barracks
زندان انضباطی
disciplinary barracks
زندان دژبان
black holes
زندان تاریک
prison breaking
زندان گریزی
cells
زندان تکی
wards
سلول زندان
prison breaker
زندان گریز
ward
سلول زندان
cells
زندان انفرادی
cell
زندان تکی
cell
زندان انفرادی
confinement facility
تاسیسات زندان
prison camp
زندان صحرایی
state prison
زندان ایالتی
house of d.
زندان موقتی
to serve time
در زندان بسربردن
serve time
در زندان به سر بردن
solitary confinement
زندان انفرادی
dunggeon
زندان زیرزمین
close confinement
زندان انفرادی
sweatbox
زندان مجرد
solitary confinement
زندان مجرد
prisons
وابسته به زندان
put in jail
در زندان افکندن
prison
وابسته به زندان
from out the prison
از توی زندان
put in jail
به زندان انداختن
life sentence
حکم زندان
state prison
زندان دولتی
disprison
از زندان دراوردن
incarcerate
در زندان نهادن
warden
رئیس زندان
incarcerates
در زندان نهادن
bagnio
زندان شرقی
to cage up
در زندان افکندن
incarcerating
در زندان نهادن
disciplinary segregation
زندان انضباطی
to break the prison
گریختن از زندان
prison camps
زندان صحرایی
confinement
زندان بودن
penology
اداره زندان
incarcerated
در زندان نهادن
wardens
رئیس زندان
He was sent to jail.
اورابه زندان انداختند
lay fast by the heels
در بند یا زندان نهادن
lay by the heels
در بند یا زندان نهادن
governor
حاکم رئیس زندان
bastille
زندان عمومی سابق در
extra good time
وقت معافیت از زندان
extra good time
معافی مشروط از زندان
governors
حاکم رئیس زندان
coop
اغل گوسفند زندان
to bail out
با ضمانت از زندان دراوردن
prison psychosis
روان پریشی زندان
oubliettes
سیاه چال ها
[در زندان]
wards
حیاط محوطه زندان
wardress
نگهبان و محافظ زن در زندان
ward
حیاط محوطه زندان
jug
زندان
[اصطلاح روزمره]
clink
زندان
[اصطلاح روزمره]
marshall
مارشال رئیس زندان
oubliette
سیاه چال
[در زندان]
dungeon
سیاه چال
[در زندان]
dungeons
سیاه چال ها
[در زندان]
prisoner of war cage
زندان زندانیان جنگی
send up
<idiom>
حکم به زندان انداختن کسی
diversion law
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
to dungeon somebody
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
prison bird
کسیکه زندان خانه او شده است
jailŠetc
کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiaries
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
evasive
فرار
scape
فرار
escapement
فرار
defection
فرار
breakaway
فرار
transgressor
فرار و
escape
فرار
drives
فرار گل زن
subtile
فرار
drive
فرار گل زن
mercurial
فرار
volatile
فرار
to take flight
فرار
escaped
فرار
escaping
فرار
escapes
فرار
leg bail
فرار
loup
فرار
bridge escape
فرار از پل
desertion
فرار از خدمت
volatility product
فراورده فرار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com