Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
Other Matches
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
crymotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
amortize
بیحس کردن
to anaesthetize locally
بیحس کردن
anesthetizing
بیهوش یا بیحس کردن
anesthetized
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizing
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizes
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetize
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetized
بیهوش یا بیحس کردن
numbs
بیحس یاکرخت کردن
anaesthetising
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetises
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetised
بیهوش یا بیحس کردن
numb
بیحس یاکرخت کردن
numbed
بیحس یاکرخت کردن
anesthetizes
بیهوش یا بیحس کردن
paralyze
از کار انداختن بیحس کردن
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
to tuck up a child
[British E]
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
to tuck in a child
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
numb
بیحس
numbed
بیحس
insensitivity
بیحس
insensitive
بیحس
insensible
بیحس
senseless
بیحس
numbs
بیحس
callous
بیحس
insensate
بیحس
impassive
بیحس
obtuse
بیحس
astonied
بیحس
numbly
بطور بیحس
seared conscience
وجدان بیحس
nonlethal
بیحس کننده
numbing
بیحس کننده
incapable of pain
بیحس نسبت بدرد
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
he was petrified with fear
از ترس بیحس یا بی حرکت شد
procaine
نمک قلیایی بیحس کننده
colds
سرما
cold
سرما
coldest
سرما
colder
سرما
chill
سرما دادن
to feel cold
از سرما یخ زدن
chill
سرما خنکی
chills
سرما خنکی
to freeze
از سرما یخ زدن
we were perished with cold
از سرما مردیم
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
chills
سرما دادن
coldigor
سازش با سرما
refrigerating technique
فن سرما سازی
catch cold
سرما خوردن
cold frame
سرما دورکن
cold short
شکنندگی در سرما
cold frames
سرما دورکن
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
psychrophilic
سرما دوست
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
To be freezing to death .
از سرما خشک شدن
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
hoarfrost
سرما ریزه پژه
I was frozen to death .
از سرما سیاه شدم
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
rime
سرما ریزه پله
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
I dont mind the cold .
از سرما ناراحت نمی شوم
frostbite
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
pea jacket or coat
جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
chilled to the bones
<idiom>
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان
[احساس یخ زدگی]
benzocaine
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
gooseflesh
دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
shivering
لرزیدن از سرما لرزیدن
shivered
لرزیدن از سرما لرزیدن
shiver
لرزیدن از سرما لرزیدن
shaggy ugs
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
endorses
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com