Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to play off
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
Other Matches
To set people by the ears.
مردم را بجان هم انداختن
shunts
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
leave (someone) holding the bag
<idiom>
تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
with all my soul
بجان ودل
pon my life
بجان خودم
ploddingly
بجان کنی
to reduce to extremity
بجان اوردن
he was inured to drudgery
بجان کنی خو کرده بود
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
personified
رل دیگری بازی کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entranced
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
personation
خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
pirates
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
pirate
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
media
کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribed
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduces
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduced
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
transcribes
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
stiffening
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribe
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
to second somebody
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
reproduce
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproducing
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
posts
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
transcribing
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
post-
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
deflector
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
launch
انداختن پرت کردن
launches
انداختن پرت کردن
lay aside
پس انداز کردن انداختن
launching
انداختن پرت کردن
slots
انداختن چفت کردن
slot
انداختن چفت کردن
slotting
انداختن چفت کردن
launched
انداختن پرت کردن
to put by
دور انداختن رد کردن
puts
تعویض کردن انداختن
hurtling
پرت کردن انداختن
putting
تعویض کردن انداختن
spit
سوراخ کردن تف انداختن
put
تعویض کردن انداختن
hurtles
پرت کردن انداختن
tosses
پرت کردن انداختن
hurtled
پرت کردن انداختن
hurtle
پرت کردن انداختن
toss
پرت کردن انداختن
spits
سوراخ کردن تف انداختن
to let fly
انداختن تیرخالی کردن
tossing
پرت کردن انداختن
to set off
انداختن برابر کردن
tossed
پرت کردن انداختن
chains
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
desolate
از ابادی انداختن مخروبه کردن
retard
عقب انداختن اهسته کردن
deface
ازشکل انداختن محو کردن
defaced
ازشکل انداختن محو کردن
defaces
ازشکل انداختن محو کردن
operates
اداره کردن راه انداختن
to play the fool with any one
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
engage
مجذوب کردن درهم انداختن
operated
اداره کردن راه انداختن
put over
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
defacing
ازشکل انداختن محو کردن
operate
اداره کردن راه انداختن
retarding
عقب انداختن اهسته کردن
retards
عقب انداختن اهسته کردن
hollers
فریاد کردن سروصداراه انداختن
prorogue
تعطیل کردن بتعویق انداختن
postpone
بتعویق انداختن موکول کردن
prorogate
تعطیل کردن بتعویق انداختن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
postpones
بتعویق انداختن موکول کردن
engages
مجذوب کردن درهم انداختن
postponing
بتعویق انداختن موکول کردن
drop in
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
embrangle
گیر انداختن گرفتار کردن
throwin
در دنده انداختن تزریق کردن
holler
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponed
بتعویق انداختن موکول کردن
kid
دست انداختن مسخره کردن
groove
خط انداختن شیار دار کردن
grooves
خط انداختن شیار دار کردن
involves
گیر انداختن وارد کردن
backs
پشتی کردن پشت انداختن
paralyze
از کار انداختن بیحس کردن
involve
گیر انداختن وارد کردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
kidding
دست انداختن مسخره کردن
kidded
دست انداختن مسخره کردن
involving
گیر انداختن وارد کردن
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
To tease someone. To pull someonelet.
کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
tangle
درهم گیر انداختن گوریده کردن
run
به کار انداختن روشن کردن موتور
tangles
درهم گیر انداختن گوریده کردن
tumult
اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
disuniting
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunite
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
set up
<idiom>
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
to put on airs
باد در خود انداختن خودنمایی کردن
teases
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased
اذیت کردن کسی را دست انداختن
tease
اذیت کردن کسی را دست انداختن
to make sport of any one
کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
To swallow ones pride and request someone (to do something).
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
To cause confusion . To kick up a fuss (row).
شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
mimic
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com