Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
it is beyond his province	از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
Other Matches
it lies beyond his competence	در صلاحیت او نیست
to turn out	بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
disqualifications	عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification	عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
All is not gold that glitters. <proverb>	هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk	دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
to strain at a gnat	ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
step frame	استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
witjout	بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
leaving files open	به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
extravasate	ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
extrusion	بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound	عازم بیرون روانه بیرون
ejecting	بیرون راندن بیرون انداختن
ejects	بیرون راندن بیرون انداختن
eject	بیرون راندن بیرون انداختن
ejected	بیرون راندن بیرون انداختن
it is past all hope	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
clearance	صلاحیت
competence	صلاحیت
qualifying	صلاحیت
authority	صلاحیت
qualification	صلاحیت
jurisdiction	صلاحیت
formidableness	صلاحیت
competency	صلاحیت
qualifications	صلاحیت
capability	صلاحیت
skill	صلاحیت
capacities	صلاحیت
competence	صلاحیت
expertise	صلاحیت
capacity	صلاحیت
qualification	صلاحیت
competent	ذی صلاحیت
competent	با صلاحیت
credential	صلاحیت
disqualifications	سلب صلاحیت
inexpedience	عدم صلاحیت
inexpediency	عدم صلاحیت
capacity	صلاحیت توانایی
disqualification	سلب صلاحیت
competence clause	شرط صلاحیت
competency	صلاحیت لیاقت
incompetence	عدم صلاحیت
incompetent	فاقد صلاحیت
incapacitated	عدم صلاحیت
incapacitates	عدم صلاحیت
capacities	صلاحیت توانایی
ability	لیاقت صلاحیت
abilities	لیاقت صلاحیت
incapacitating	عدم صلاحیت
competently	باداشتن صلاحیت
competency of courts	صلاحیت دادگاهها
competency of courts	صلاحیت محاکم
incapacitate	عدم صلاحیت
incapacity	عدم صلاحیت
disabilities	عدم صلاحیت
qualifying examination	امتحان صلاحیت
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
jurisdiction of the court	صلاحیت دادگاه
jurisdication	صلاحیت حاکمیت
intestable	فاقد صلاحیت
fitness	صلاحیت شایستگی
competent	صلاحیت دار
disability	عدم صلاحیت
legal capacity	صلاحیت قانونی
It is not within his competence.	در صلاحیت اونیست
incompetently	با عدم صلاحیت
incompetency	عدم صلاحیت
relative jurisdiction	صلاحیت نسبی
unmeet	فاقد صلاحیت
incapacitation	سلب صلاحیت
capability	صلاحیت قابلیت
incapacitated	سلب صلاحیت کردن از
qualified	صلاحیت دار ماهر
security clearance	داشتن صلاحیت خدمتی
airworthy	دارای صلاحیت پرواز
airworthiness	دارای صلاحیت پرواز
incapacitates	سلب صلاحیت کردن از
non ability	ناشایستگی عدم صلاحیت
principal of domestic jurisdiction	اصل صلاحیت ملی
security clearance	تایید صلاحیت کردن
incapacitating	سلب صلاحیت کردن از
incapacitation	فاقد صلاحیت کردن
security cognizance	شناخت ازنظر صلاحیت
venues	حوزه صلاحیت دادگاه
able	دارای صلاحیت قانونی
abler	بااستعداد صلاحیت دار
adequate	صلاحیت دار بسنده
abler	دارای صلاحیت قانونی
ablest	بااستعداد صلاحیت دار
ablest	دارای صلاحیت قانونی
by fits and starts	مقتضی صلاحیت دار
airworthiness certificate	گواهینامه صلاحیت پرواز
circuits	حوزه صلاحیت دادگاه
circuit	حوزه صلاحیت دادگاه
clearance	تعیین صلاحیت کردن
sufficient	شایسته صلاحیت دار
venue	حوزه صلاحیت دادگاه
able	با استعداد صلاحیت دار
authority	مقام صلاحیت دار
incapacitate	سلب صلاحیت کردن از
airworthiness directive	دستورالعمل صلاحیت پرواز
deed of assignment	مدرک صلاحیت قانونی
probational	ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
letters testamentary	حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
i. for doing any thing	عدم صلاحیت در همه کارها
omnicompetent	دارای صلاحیت در همه چیز
competant judicial authority	مقامات صلاحیت دار قضائی
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
probation	ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
coram non judice	درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
qualifies	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualifies	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
qualify	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualified	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
off one's hands	بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
clearance	پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
regional agency	موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
check flight	پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
it is inexpedient to reply	پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
banns	اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
unqulified	فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
aint	نیست
it is well enough	بد نیست
Plug and Play	یچ نیست
isn't	نیست
secondary	نیست
auxiliary	نیست
storage	می نیست
he takes no notice of it	نیست
It's not new.	نو نیست.
auxiliaries	نیست
temporary storage	می نیست
he is not of our number	از ما نیست
i do not have it in me	از من ساخته نیست
it is immaterial	چیزی نیست
inextinct	نیست نشده
It's not new.	جدید نیست.
sacred cow <idiom>	چارهای نیست
no wonder <idiom>	تعجبی نیست
my health is tolerable	حالم بد نیست
he knows a thing or two	بی تجربه نیست
There is no hot water	آب گرم نیست.
It cant be helped.	چاره ای نیست
static	که پویا نیست
Nevermind!	مهم نیست !
it is unnecessary	لازم نیست
it is not in good workingorder	دایر نیست
it is unsuitable	مناسب نیست
no sweat <idiom>	مشکلی نیست
it is not half bad	هیچ بد نیست
it needs not	لازم نیست
it's only me	کسی نیست
if you please	اگرزحمت نیست
nihilism	نیست انگاری
it has escaped my remembrance	یاد نیست
it is nothing out of the way	غریب نیست
niet le fait	کار او نیست
there is no hurry	شتابی نیست
that depends	معلوم نیست
he is not in it	داخل نیست
he is a bad husband	صرفه جو نیست
There is nothing wrong with you . You are all right .	هیچیت نیست
I dont remember ( recall ) .	یادم نیست
he has nothing in him	کسی نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it .	مردش نیست
he is none of my friends	او از دوستان من نیست
there is no hurry	عجلهای نیست
that is not it	این نیست
It is not advisable . It is inexpedient.	صلاح نیست
no object	چیزی نیست
thereis no end to it	انراپایانی نیست
to make no mention of	ذکری از ان نیست
needn't	لازم نیست
close the door please	اگرزحمت نیست
It is all right . It is o. k.	طوری نیست
Such is not the case . That is not so.	اینطور نیست
the ice is treach erous	یخ محکم نیست
dont mention it	چیزی نیست
that is wrong	درست نیست
no matter	چیزی نیست
you are written	حق با شما نیست
ought not	شایسته نیست
no trouble	زحمتی نیست
he is out of huomor	سر خلق نیست
he is out of his senses	بهوش نیست
he is out of huomor	سر دماغ نیست
he is rather i. than sick	ناخوش نیست
he is not willing to go	نیست برود
cold is merely privative	گرما نیست
no hurry	عجلهای نیست

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com