English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (44 milliseconds)
English Persian
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
Other Matches
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
rehousing به جای دیگری اسکان دادن
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
eep گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
trasship بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
mimicking <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
personify رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
personifying رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
passing off به اسم دیگری معامله کردن
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to play off از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
redirect حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
to distinguish between something and something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
pirated از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirate از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
pirating از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunted ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
shunt ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribe کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
media کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
transcribed کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribes کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribing کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
to second somebody ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproducing کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduces کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
stiffening اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproduce کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproduced کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
to p off an awkward situation حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
replication 1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
third به دیگری
tother دیگری
t' other دیگری
thirds به دیگری
another دیگری
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
at another time در زمان دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
heteronomous پیروقانون دیگری
at second hand از قول دیگری
others متفاوت دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
other متفاوت دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
consecutively یکی پس از دیگری
onother's money پول دیگری
expotriate به کشور دیگری تبعید کردن تبعید از وطن
ratios نسبت یک عدد به دیگری
ratio نسبت یک عدد به دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
serially یکی پس از دیگری یا در سری
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
transplants درجای دیگری نشاندن
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
assumpsit تقبل دیون دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
predecease مرگ قبل از دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
convert تغییر چیزی به دیگری
transplant درجای دیگری نشاندن
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplanting درجای دیگری نشاندن
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
release اعراض از حق به نفع دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
alternately تغییر از یکی به دیگری
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
i had no a چاره دیگری نداشتم
heteronomy پیروی از قانون دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
released اعراض از حق به نفع دیگری
releases اعراض از حق به نفع دیگری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
converts تغییر چیزی به دیگری
one after a یکی درپی دیگری
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
another کسی [چیز] دیگری
detinue ضبط مال دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
global را با دیگری در متن عوض میکند
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com