Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Providence watches over him.
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
Other Matches
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
beau monde
عالم شیکی ومدپرستی عالم اشرافیت
hell
عالم اموات عالم اسفل
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
her
اورا
he was sent to england
اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign
جلوس اورا
i had a great wish to see him
داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
out with him
اورا بیرون کنید
I sent him on an errand.
اورا دنبال یک کاری فرستادم
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
They gave him a sound thrashing .
اورا کتک مفصلی زدند
he was ordained priest
اورا بسمت کشیش گماشتند
They consider him as an outsider .
اورا غریبه بحساب می آورند
He is called by this name.
اورا به این رسم می خوانند
We havent seen him for ages.
سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him.
این ولخرجی ها اورا زمین زد
He was not admitted to the university.
اورا به دانشگاه راه ندادند
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
they a his death to poison
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
The bandits stripped him of all his belongines .
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
diver's mate
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
To squash someone .
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
scholar
عالم
learned
عالم
scholars
عالم
lettered
عالم
scientist
عالم
scientists
عالم
universe
عالم
learned man
عالم
sciential
عالم
learnted
عالم
antigone
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
the new of dreams
عالم خواب
the next world
عالم اینده
universe of discourse
عالم مقال
womanhood
عالم نسوان
know it all
عالم نما
know-it-all
عالم نما
know-it-alls
عالم نما
rabbi
عالم یهودی
rabbis
عالم یهودی
underworld
عالم اموات
uranography
شرح عالم
drat
خاک عالم
highbrow
عالم ودانشمند
macrocosm
عالم کبیر
macrocosms
عالم کبیر
microcosm
عالم صغیر
microcosms
عالم صغیر
stoned
در عالم هپروت
universe
عالم وجود
the invisible world
عالم غیب
erudite
عالم دانشمند
netherworld
عالم اموات
celestial equator
استوای عالم
celestial sphere
کره عالم
celestrial axis
محور عالم
muliebrity
عالم نسوان
tartarus
عالم اسفل
pedant
عالم نما
dreamworld
عالم رویا
he saw in his vision
در عالم رویادید
celectial poles
قطبهای عالم
netherworld
عالم اسفل
animalism
عالم حیوانی
spirituality
عالم روحانی
the invisible
عالم غیب
the corner's of the earth
اکناف عالم
poles of the universe
قطبهای عالم
otherworld
عالم باقی
otherworld
عالم ثانی
notionalist
عالم نظری
afterworld
عالم اخرت
afterworld
عالم فانی
intermediate world
عالم برزخ
clergymen
عالم مذهبی
clergyman
عالم مذهبی
world
عالم روزگار
worlds
عالم روزگار
pedants
عالم نما
cosmic
مربوط به عالم هستی
liturgist
عالم در ایین نماز
biologist
عالم علم الحیات
to swear by all that is sacred
بمقدسات عالم سوگند
acheron
دوزخ عالم اسفل
brown study
عالم رویا و هپروت
spiritualism
اعتقادبه عالم ارواح
prescient
عالم به غیب یا اینده
cosmos
نظام عالم وجود
rhetoricians
عالم درعلم بدیع
orb
عالم احاطه کردن
orbs
عالم احاطه کردن
pluto
خدای عالم اسفل
mathematician
عالم علم ریاضی
mathematicians
عالم علم ریاضی
heaven
خدا عالم روحانی
heavens
خدا عالم روحانی
spiritusoity
عالم غیر مادی
rhetorician
عالم درعلم بدیع
cloud land
عالم خیال یافرض
cosmology
نظام عالم وجود
supersensible
ماوراء عالم حواس
celestial north pole
قطب شمال عالم
superphysical
ماورای عالم مادی
hydraulician
عالم به علم اب رسانی
styx
رودخانه عالم اسفل
hades
عالم اسفل جهنم
cosmologies
نظام عالم وجود
erebus
برزخ یا عالم فلمات
dream land
عالم خواب و رویا
celestial body south pole
قطب جنوب عالم
cosmogonic
وابسته به خلقت عالم وجود
hecate
الهه سحروجادو و عالم اسفل
hygeist
عالم به علم حفظ الصحه
arabist
عالم بزبان و علوم عربی
uranography
عالم شناسی اسمان نگاری
bibliograph
عالم بشرح تاریخچه کتابها
the lower world
جهان مردگان عالم اسوات
acheron
رودخانهء افسانهای در عالم اسفل
overt act
عملی که در عالم خارج محسوس باشد
logos
اصل یا منشاء عقل عالم وجود
cosmologist
دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود
pedantic
وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
geocentric
معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
extraterrestrial
بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
cosmogony
خلقت وپیدایش عالم وجود کیهان شناسی
extraterrestrials
بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
chthonic
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
chthonian
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
voluntarism
فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
self forgetful
نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود
cosmopolitanism
سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
he warned them to obey
اطاعت کنند
PRI
پشتیبانی کنند
they mingle their tears
با هم گریه می کنند
they dispute about nothing
درسرهیچ نزاع می کنند
i hear him complain
میشنوم که شکایت می کنند
the trumpets blows
شیپورها صدا می کنند
they make much noise
خیلی صدا می کنند
they make much noise
زیاد شلوق می کنند
charnel house
مردگان راتوده می کنند
My feet hurt.
پاهایم درد می کنند.
Murray code
- بیت استفاده می کنند
compatible
با هم درست کار می کنند
daisy chain
سومین را و... فراخوانی می کنند
had it trans ted
بدهید ترجمه کنند
fire support coordinator
هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
knife board
میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
they went to r. themselves
رفتند که نامه نویسی کنند
they are in full retreat
سخت عقب نشینی می کنند
the iron interest
کسانی که در اهن کار می کنند
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
fillister
رندهای که با ان کنش کاودرست کنند
screen coordinator
هماهنگ کنند پوشش دریایی
Those who agree,raise their hands.
موافقین دستهایشان رابلند کنند
They act after their kind.
جنس خود رفتار می کنند.
combination
مجموعهای از اعداد که یک قفل را باز می کنند
numerical
داده ذخیره شده کار می کنند
musette
اهنگی که برای نی انبان درست می کنند
mountain dew
ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
fleas i. doges and cats
کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
mouse
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mud sill
پایه تبر پی استوانهای که در گل فرو می کنند
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
tightropes
طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
combatable
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
collaret
یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست می کنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com