English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
secede از عضویت خارج شدن
seceded از عضویت خارج شدن
secedes از عضویت خارج شدن
seceding از عضویت خارج شدن
Other Matches
fellowship عضویت
fellowships عضویت
membership عضویت
memberships عضویت
group membership عضویت گروهی
membership of the parliament عضویت پارلمان
membership group گروه عضویت
membership character ویژگی عضویت
maintenance of membership حمایت از عضویت
entered داخل عضویت شدن
enters داخل عضویت شدن
card-carrying دارای کارت عضویت
adhesion انضمام قبول عضویت
ipso facto عضویت خود بخودی
membership of legislative assembly عضویت مجلس مقننه
enter داخل عضویت شدن
enrolls عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrols عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolled عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrol عضویت دادن درفهرست واردکردن
enroll عضویت دادن درفهرست واردکردن
clubbabble قابل عضویت درباشگاه یامجمع
enrolling عضویت دادن درفهرست واردکردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
yellow dog contract قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
noblemen شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
cards کارت تبریک کارت عضویت
card کارت تبریک کارت عضویت
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
outsides خارج
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
outside [of] <adv.> خارج [از]
out [of] <adv.> خارج [از]
outed خارج
forth of خارج از
per خارج از
off side خارج از خط
externals خارج
out of tune خارج
outsides در خارج
outside در خارج
outside خارج
out خارج
out- خارج
external خارج
abroad خارج
off خارج از
externally از خارج
out of خارج از
aroint خارج شو
non combatant خارج از صف
non-combatant خارج از صف
out-of- خارج از
non-combatants خارج از صف
abroad خارج از کشور
extragalactic خارج کهکشانی
out-of- در خارج بواسطه
extra spectral خارج طیفی
extracellular خارج سلولی
outdoors خارج از منزل
without بطرف خارج
off key خارج از مایه
nonsense خارج از منطق
issues خارج شدن
extra regular خارج ازقاعده
off duty خارج از خدمت
extra professional خارج حرفهای
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
foreign market بازار خارج
extraneous خارج از قلمروچیزی
alfresco خارج از منزل
out of در خارج بواسطه
irrelevant خارج از موضوع
overseas خارج ازکشور
fescennine خارج ازاخلاق
extravascular خارج رگی
extramarital خارج ازدواجی
extramarital خارج از زناشویی
extramundane خارج دنیایی
from outside از خارج [از شهر]
from out of town از خارج [از شهر]
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
derails از خط خارج کردن
blow out به خارج دمیدن
derails از خط خارج شدن
eject خارج کردن
ejected خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
ejecting خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
bring out خارج کردن
emissive خارج شونده
egress خارج شدن
double out 081 خارج
cross country خارج از جاده
from the outside از خارج [از جایی]
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
acentric خارج از مرکز
abaxile خارج از مرکز
outbound خارج ازمحدوده
expulse خارج کردن
exterritorial خارج الملکتی
extra cosmical خارج ازعالم
outbound مربوط به خارج
popping خارج شدن
anieoro از داخل به خارج
begone خارج شو عزیمت کن
derail از خط خارج شدن
endarch متشکل در خارج
ejects خارج کردن
eccentrics خارج از مرکز
beside the question خارج از موضوع
beside the mark خارج ازموضوع
eccentric خارج از مرکز
off duty خارج از نگهبانی
issued خارج شدن
inaccessible خارج از دسترس
outsides به سمت خارج
outside به سمت خارج
out of turn خارج از نوبت
outboard bearing یاتاقان خارج
outbye خارج از دور از
ouyby خارج از دور از
away دوراز خارج
out of proportion خارج از اندازه
out of phase خارج از فاز
off center خارج از مرکز
out of action خارج ازنبرد
out of doors خارج ازمنزل
soto uke دفاع از خارج
discharges خارج کردن
discharge خارج کردن
out of door خارج ازمنزل
out of line خارج از خط جبهه
over the side خارج از ناو
oversea خارج از کشور
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
unship خارج کردن
extraction خارج کردن
ungracious خارج از نزاکت
extra-marital خارج از زناشویی
exit خارج شدن
off season خارج از فصل
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
exits خارج شدن
to rule out خارج کردن
phase out خارج کردن
standaway خارج از بدن
submultiple خارج قسمت
emigration مهاجرت به خارج
to fall out خارج شدن
void خارج شدن
to pass off خارج شدن
To fall out. از صف خارج شدن
out خارج بیرون
out خارج از حدود
quotient خارج قسمت
out- خارج بیرون
out- خارج از حدود
outed خارج از حدود
neither here nor there خارج ازموضوع
outed خارج بیرون
not to the point خارج از موضوع
out of question خارج از موضوع
issue خارج شدن
quotients خارج قسمت
outward بطرف خارج بیرونی
unplayable توپ خارج ازدسترس
quotient خارج قسمت [ریاضی]
internally or abroad در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
obsolescent از رده خارج شده
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
to put out of court از دستور خارج کردن
greshams law را از جریان خارج میکند
to go abroad به خارج [از کشور] رفتن
ablate بریدن و خارج کردن
transfinite خارج ازاعداد محدود
escalate از مهار خارج شدن
voice-over صدای خارج از تصویر
voice-overs صدای خارج از تصویر
dead ball توپ خارج ازبازی
It is beyond my authority. ازاختیار من خارج است
She is romantically inclined. She i8s game. از دو حال خارج نیست
Outside office hours. خارج از وقت اداری
rations خارج قسمت سهمیه
rationed خارج قسمت سهمیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com