English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
hold the fort <idiom> از عهده کاری شاق برآمدن
Search result with all words
see one's way clear to do something <idiom> احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
Other Matches
afford از عهده برآمدن
acquit از عهده برآمدن
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> از پس کاری برآمدن
undertake عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertakes عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
responsibilities عهده
responsibility عهده
undertaking عهده
on عهده
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
responsible عهده دار
to be incapable از عهده بر نیامدن
entrusted عهده دار
charges عهده دارکردن
incumbency عهده داری
afforded از عهده برامدن
affording از عهده برامدن
affords از عهده برامدن
charged عهده دار
cope از عهده برامدن
copings از عهده برامدن
copes از عهده برامدن
undertaking به عهده گرفتن
charges عهده داری
charge عهده دارکردن
charge عهده داری
take over به عهده گرفتن
take out از عهده برامدن
coped از عهده برامدن
guarantees عهده دار شدن
sponsorship عهده گیری اعانت
guaranteed عهده دار شدن
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
be up to به عهده کسی بودن
draws کشیده شدن عهده
guarantee عهده دار شدن
at owner's risks ریسک به عهده مالک
draw کشیده شدن عهده
stand عهده دارشدن موقعیت
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . از عهده من خارج است
drawen on the national bank عهده بانک ملی
drawn on کشیده شدن عهده
assumes عهده دار شدن
assume عهده دار شدن
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
duties on buyer's account حقوق گمرکی به عهده خریداراست
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
caveat subscriptor مسئولیت به عهده عضو میباشد
draw on عهده کسی برات کشیدن
emprise تقریر عهده دار شدن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
answers جواب دادن از عهده برامدن
answering جواب دادن از عهده برامدن
answered جواب دادن از عهده برامدن
answer جواب دادن از عهده برامدن
owner's risk خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
To assume office . عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
He wI'll give a good account of himself. خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
to bear any customs duties هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
cashier's check چکی که بانک عهده خود بکشد
the burden of proof rests of claimant بار اثبات بر عهده شاکی است
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
monopolylogue نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
I shall personally undertake tht you make a profit. من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
to bear all customs duties and taxes تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
bisque امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
primary کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
tenantable repair تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
He undertook the primiership at the age of eighty. درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
parlementaire کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
at owner's risk معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
profit centre قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
devices برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
answering machine نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machines نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
place utility استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
lu LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
undertake متعهد شدن عهده دار شدن
undertakes متعهد شدن عهده دار شدن
undertaken متعهد شدن عهده دار شدن
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
paging فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
paged address مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
declaration of trust افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
flower piece گل کاری
slobbery تف کاری
curry powders کاری
malfunction کژ کاری
inaction بی کاری
curry powder کاری
malfunctioned کژ کاری
malfunctions کژ کاری
impotence کاری
electroplating اب کاری
curry کاری
curries کاری
under employment کم کاری
feckful کاری
active کاری
plasterwork گچ کاری
currie کاری
hypofunction کم کاری
impotency کاری
intent on doing anything کاری
plastering گچ کاری
effective کاری
parget گچ کاری
drilling مته کاری
hypothyroidism کم کاری تیروئید
drilling work مته کاری
i will see sbout it یک کاری می کنم
to be about to do something در پی کاری شدن
dry farm دیم کاری
contouring operation فرم کاری
delicacy of touch ریزه کاری
disguised underemployment کم کاری پنهان
insagacity ندانم کاری
discreetness احتیاط کاری
discreetnss احتیاط کاری
ingraving کنده کاری
factorage حق العمل کاری
hydrotreating هیدروژن کاری
finishing touches دست کاری
galvanization رویینه کاری
folding press پرس خم کاری
flagitiousness تبه کاری
lubrication روغن کاری
figuration شیرین کاری
glyptics کنده کاری
hunkerism محافظه کاری
fairing صیقل کاری
fal lal ریزه کاری
hours of business ساعتهای کاری
hole punching منگنه کاری
welding جوش کاری
habitual way of doing anything کردن کاری
fiendishness تبه کاری
graving کنده کاری
folding machine دستگاه خم کاری
d. touch نازک کاری
an active man مرد کاری
an active remedy درمان کاری
anaplasty پیوند کاری
brickwork سفت کاری
argentation نقره کاری
amalgamating ملغمه کاری
amalgamates ملغمه کاری
blindage صیقل کاری
boo boo اشتباه کاری
brick work سفت کاری
brick work اجر کاری
active cell خانه کاری
acrography گچ کاری برجسته
extravagantly با افراط کاری
plumbing سرب کاری
elegance ریزه کاری
acting فعال کاری
squalor کثافت کاری
mining معدن کاری
decoration زینت کاری
decorations زینت کاری
glazing شیشه کاری
misconduct خلاف کاری
brickworks سفت کاری
bumping tool ابزار خم کاری
amalgamated ملغمه کاری
conservativeness محافظه کاری
contrasuggestibility وارون کاری
smelting ذوب کاری
cotton plantation پنبه کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com