English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
usufruct از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
Other Matches
usufruct حق عمری و رقبی
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
years حق رقبی
right for a prescribed period رقبی
estate for years حق رقبی
right of benefit for a prescribed period حق رقبی
termor دارنده حق رقبی
tenant for years شخص دارای حق رقبی
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
life estate عمری
life estate حق عمری
estate for life حق عمری
life right حق عمری
on purpose <idiom> عمری
right of benefit for life حق عمری
perpetuity عمری
termor دارنده حق عمری
longevity دراز عمری
financial statement صورت مالی گزارش مالی
tenant for life شخص دارای حق عمری
life rent اجاره به صورت عمری
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
usufruct حق عمری به مدت عمر منتفع
sparge گل مالی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
tar down بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
spiel شیره مالی کردن
scrabbling دست مالی کردن
scrabbles دست مالی کردن
rough دست مالی کردن
anoint روغن مالی کردن
scrabbled دست مالی کردن
felt نمد مالی کردن
tallow پیه مالی کردن
roughest دست مالی کردن
embrocate روغن مالی کردن
inuct روغن مالی کردن
anoints روغن مالی کردن
anointing روغن مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
scrabble دست مالی کردن
quasi entail حق عمری که به مدت عمرثالث برای متنفع و اخلاف اوبرقرار شود
groping دست مالی کورمالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
grope دست مالی کورمالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
groped دست مالی کورمالی کردن
anele تدهین یا روغن مالی کردن
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
solenoid sweep پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
financed درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cipher مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
dower درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
spoliation تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
job کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operates از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
vertical نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idle که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
frees آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idled که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idlest که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idles که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
freed آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freeing آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacity استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
bitmap معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quad چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quads چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
bands شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
band شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ill treat سوء استفاده کردن ضایع کردن
ieee که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
shareware نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
utilised استفاده کردن از
put-upon استفاده کردن از
utilizing استفاده کردن از
to trade on سو استفاده کردن از
utilize استفاده کردن از
utilizes استفاده کردن از
employed استفاده کردن
utilises استفاده کردن از
employing استفاده کردن
to a. one self of استفاده کردن از
put upon استفاده کردن از
to make use of استفاده کردن از
employ استفاده کردن
utilising استفاده کردن از
employs استفاده کردن
to play upon سو استفاده کردن از
to take a of استفاده کردن از
to make much of استفاده کردن از
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
duplex دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
joint tenants در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
common use مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
Loo sanpra [منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
to profit by the accasion از موقع استفاده کردن
misused سوء استفاده کردن از
impose upon سوء استفاده کردن از
misuses سوء استفاده کردن از
play on سوء استفاده کردن از
trade on سوء استفاده کردن از
uses مصرف استفاده کردن
misuse سوء استفاده کردن از
to tread on somebody's foot <idiom> از کسی سو استفاده کردن
strains سوء استفاده کردن از
strain سوء استفاده کردن از
solarize استفاده کردن از نورافتاب
take advantage سوء استفاده کردن از
use مصرف استفاده کردن
reuse دوباره استفاده کردن
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
to work out منتهای استفاده را کردن از
do up اماده استفاده کردن
use up <idiom> استفاده کامل کردن
make much of استفاده زیاد کردن از
to seize the opportunity ازموقع استفاده کردن
exercise one's veto از حق وتو استفاده کردن
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
misusing سوء استفاده کردن از
award مقرر داشتن اعطا کردن
partook بهره داشتن طرفداری کردن
embosom بغل کردن عزیز داشتن
to keep off دورنگاه داشتن دفع کردن
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
snifter خرخر کردن زکام داشتن
awarded مقرر داشتن اعطا کردن
awards مقرر داشتن اعطا کردن
aspire ارزو کردن اشتیاق داشتن
persuade بران داشتن ترغیب کردن
persuades بران داشتن ترغیب کردن
persuading بران داشتن ترغیب کردن
rage غضب کردن شدت داشتن
rages غضب کردن شدت داشتن
to feel fear احساس ترس کردن [داشتن]
inform مستحضر داشتن اگاه کردن
aspiring ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged غضب کردن شدت داشتن
aspires ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspired ارزو کردن اشتیاق داشتن
awarding مقرر داشتن اعطا کردن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
treated بحث کردن سروکار داشتن با
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
shoots درد کردن سوزش داشتن
treat بحث کردن سروکار داشتن با
trut اطمینان داشتن توکل کردن
diverted متوجه کردن معطوف داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com