Dictiornary-Farsi | از فشار گرسنگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
under the stimulus of hunger	از فشار گرسنگی


Other Matches

cabin pressure	فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin	اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve	شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system	سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure	فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
hungered	گرسنگی
esurience	گرسنگی
hungering	گرسنگی
hungers	گرسنگی
starvation	گرسنگی
hunger	گرسنگی
hungrily	با گرسنگی
cabin pressurization safety valve	شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio	نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic	دارای فشار یکسان خط هم فشار
starving	گرسنگی دادن
hungrier	حاکی از گرسنگی
starving	گرسنگی کشیدن
strave	از گرسنگی مردن
to starve to death	از گرسنگی مردن
strave	گرسنگی کشیدن
starves	گرسنگی دادن
sensation of hunger	احساس گرسنگی
hungrier	دچار گرسنگی
hungrily	از روی گرسنگی
starvation	گرسنگی کشیدن
He fainted from hunger.	از گرسنگی غش کردوافتاد
ravenously	با گرسنگی زیاد
strave	گرسنگی خوردن
hungry	حاکی از گرسنگی
hungry	دچار گرسنگی
bulimy	ناخوشی گرسنگی
hungriest	حاکی از گرسنگی
hungriest	دچار گرسنگی
starves	از گرسنگی مردن
starveling	گرسنگی خورده
patience of hunger	طاقت گرسنگی
patience of hunger	تاب گرسنگی
hungered [arch]	حاکی از گرسنگی
famish	گرسنگی دادن
hungered [arch]	گرسنگی نما
famish	گرسنگی کشیدن
starving	از گرسنگی مردن
hunger pangs	دردهای گرسنگی
hunger drive	سائق گرسنگی
starve	گرسنگی کشیدن
starves	گرسنگی کشیدن
starve	از گرسنگی مردن
belly pinched	گرسنگی خورده
starved	گرسنگی دادن
starved	از گرسنگی مردن
starved	گرسنگی کشیدن
starve	گرسنگی دادن
ravenous hunger	گرسنگی زیاد
ravenousness	گرسنگی زیاد
hungry	گرسنگی اور حریص
to die of hunger [thirst]	از گرسنگی [تشنگی] مردن
hunger pain	درد گرسنگی [پزشکی]
hungriest	گرسنگی اور حریص
i am famishing	از گرسنگی دارم می میرم
hungrier	گرسنگی اور حریص
hungered [arch]	گرسنگی اور خشک
a pang of hunger	احساس ناگهانی گرسنگی
to be reduced to starvation	اجبارا گرسنگی کشیدن
to feel [a bit] peckish	کمی حس گرسنگی کردن
many d. of hunger	بسیاری از گرسنگی می میرند
I've got the munchies.	یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
Do you feel hungry?	شما احساس گرسنگی می کنید؟
acoria	مرض گرسنگی داء الجوع
iam not patient of hunger	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
hunger osteopathy	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
hungers	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungering	گرسنگی دادن گرسنه شدن
We suffered hunger for a few days .	چند روز گرسنگی کشیدیم
The soldiers died from illness and hunger.	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
I feel faint with hunger.	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
hunger	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungered	گرسنگی دادن گرسنه شدن
I'm not a bit hungry.	یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
to starve into surrender	گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
Hunger begets crime.	گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
I'm starving [to death] .	از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber	مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level	سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer	ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
low voltage distribution system	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric	مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
distraint	فشار
low pressure	فشار کم
isopiestic	هم فشار
isobare	هم فشار
line of thrust	خط فشار
hydraulic pressure	فشار اب
pressuring	فشار
ice push	فشار یخ
pressing	فشار
total pressure	فشار کل
weight	فشار
water pressure	فشار اب
thrust	فشار
stroke	فشار با پا
pressure vessel	فشار
thrusts	فشار
thrusting	فشار
atmospheric pressure	فشار جو
back iron	بن فشار
pressor	فشار زا
pressure curve	خم فشار
pressure sense	حس فشار
sense of pressure	حس فشار
fantod	فشار
bunt	فشار با سر
barometric pressure	فشار جو
back pressure	پی فشار
press	فشار
stroked	فشار با پا
strokes	فشار با پا
exertions	فشار
exertion	فشار
stroking	فشار با پا
brunt	فشار
isobar	هم فشار
isobar	تک فشار
stressing	فشار
pressure	فشار
atmosphere	فشار جو
isobars	هم فشار
growing pains	فشار
pushes	فشار
tensions	فشار
tension	فشار
compression	فشار
zipped	فشار
impacts	فشار
impact	فشار
strains	فشار
pushed	فشار
presses	فشار
push	فشار
zip	فشار
constraint	فشار
pressured	فشار
isobars	تک فشار
pressures	فشار
stress	فشار
atmospheres	فشار جو
stresses	فشار
strain	فشار
violence	فشار
zips	فشار
zipping	فشار
edge pressure	فشار لبه
piezometry	فشار سنجی
low voltage	فشار ضعیف
diastolic pressure	فشار دیاستولی
overvoltage	ازدیاد فشار
piston pressure	فشار پیستون
lobbies	گروه فشار
partial pressure	فشار جزئی
dynamic pressure	فشار دینامیکی
drag loading	فشار کششی
overvoltage	فشار زیاد
partial pressure	فشار جزیی
earth pressure	فشار خاک
discharge pressure	فشار تخلیه
drag mark	محل فشار
overpressure	فشار بیش از حد
economic pressure	فشار اقتصادی
direct pressure	فشار مستقیم
diffraction loading	منتجه فشار
dynamic pressure	فشار پویا
lobbied	گروه فشار
lobby	گروه فشار
pressure wave	موج فشار
ciderpress	سیب فشار
ciderpress	میوه فشار
pressure hull	بدنه ضد فشار
pressure head	ارتفاع فشار
cold water test pressure	ازمایش فشار اب
hydraulic pressure test	ازمایش فشار اب
pressure gradient	گرادیان فشار
pressure of speech	فشار تکلم
centre of pressure	مرکز فشار
griped	مشت فشار
pressure transducer	مبدل فشار
pressure tendency	گرایش فشار
pressure surface	سطح فشار
carebaria	احساس فشار در سر
center of pressure	مرکز فشار
central head	فشار مرکزی
pressure gaverner	ناطم فشار
pressure face	سمت فشار
pressure drop	افت فشار
cost push	فشار قیمت
cost push	فشار هزینه
pore pressure	فشار درونی