Dictiornary-Farsi | از مرکز بدن دور کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (30 milliseconds)

English	Persian
abduct	از مرکز بدن دور کردن


Search result with all words

center	کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
Other Matches

medical assemblage	مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark	علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central	مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center	مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
omphalos	مرکز
intermediate exchange	مرکز
centred	مرکز
middles	مرکز
station	مرکز
stationed	مرکز
centre	مرکز
isocentre	هم مرکز
centers	مرکز
hearts	مرکز
middle	مرکز
heart	مرکز
stations	مرکز
centered	مرکز
acentric	بی مرکز
center	مرکز
concentric	هم مرکز
center line	خط مرکز
meddle	مرکز
meddled	مرکز
centre forward	مرکز
meddles	مرکز
caoxial cable	سیم هم مرکز
communication center	مرکز مخابرات
pandemonium	مرکز دوزخ
burst center	مرکز گلوله
local center	مرکز محلی
factories	مرکز تولید
factory	مرکز تولید
speech center	مرکز گویایی
point	مرکز راس حد
point	محل مرکز
battery center	مرکز اتشبار
subcentral	نزدیک مرکز
manual exchange	مرکز دستی
center gage	مرکز سنج
mart	مرکز بازرگانی
mass concrete	مرکز جرم
center mark	مرکز سوراخ
surrending the centre	تفویض مرکز
seat	مرکز مقر
seated	مرکز مقر
seats	مرکز مقر
feeding center	مرکز تغذیه
intermediate office	مرکز میانی
message center	مرکز پیام
chiral center	مرکز کایرال
center drill	مته مرکز
fluid centre	مرکز سیال
coaxial cable	سیم هم مرکز
coaxial cable	کابل هم مرکز
inversion center	مرکز وارونگی
subscriber's station	مرکز مشترک
theocentric	خدا مرکز
urban centre of a community	مرکز شهرک
induction station	مرکز پذیرش
civic centre	مرکز شهر
main exchange	مرکز اصلی
main office	مرکز اصلی
training center	مرکز اموزش
school center	مرکز اموزش
telephore e.	مرکز تلفن
centralism	مرکز گرایی
signal center	مرکز مخابرات
centralists	مرکز گرای
brain center	مرکز مغزی
signal center	مرکز پیام
exchanging	مرکز مبادله
cost center	مرکز هزینه زا
sleep center	مرکز خواب
kuk kiwo	مرکز تکواندو
sodom	مرکز فساد
bull's eye	مرکز هدف
county seat	مرکز بخشداری
eccentric	گریزنده از مرکز
bull's-eyes	مرکز هدف
exchanges	مرکز مبادله
centralist	مرکز گرای
centrifuges	مرکز گریز
centrifuges	گریختن از مرکز
centrifuge	مرکز گریز
centrifuge	گریختن از مرکز
outlying	دور از مرکز
contrifuge	گریز از مرکز
bull	مرکز هدف
shopping center	مرکز فروش
bulls	مرکز هدف
exchange	مرکز مبادله
head quarters	مرکز فرماندهی
body centered cubic	مکعب مرکز پر
exchanged	مرکز مبادله
eccentric	خارج از مرکز
sensorium	مرکز احساس
cryptocenter	مرکز رمز
height of centers	ارتفاع مرکز
eccentricities	خروج از مرکز
eccentricities	دوری از مرکز
computing center	مرکز محاسبات
data center	مرکز داده ها
data center	مرکز داده
eccentricity	دوری از مرکز
computer center	مرکز کامپیوتر
burst center	مرکز ترکش
concentric cable	کابل هم مرکز
focus	قطب مرکز
concentrically	باداشتن یک مرکز
toll exchange	مرکز تلفن
eccentric	هم مرکز نبودن
eccentrics	گریزنده از مرکز
eccentrics	خارج از مرکز
focussing	قطب مرکز
headquarters	مرکز فرماندهی
focusses	قطب مرکز
eccentrics	هم مرکز نبودن
focussed	قطب مرکز
focuses	قطب مرکز
emporia	مرکز بازرگانی
focused	قطب مرکز
emporium	مرکز بازرگانی
emporiums	مرکز بازرگانی
eccentricity	خروج از مرکز
center of dispersion	مرکز پراکندگی
education center	مرکز اموزش
center punch	مرکز منگنه
documentation center	مرکز اسناد
primary center	مرکز اولیه
centrifugal	گریز از مرکز
carpooling center [American E]	مرکز همسفری
centripetal	مایل به مرکز
primary center	مرکز عمده
centripetal	مرکز گرا
centre of crest circle	مرکز خمیدگی
outskirt	دور از مرکز
police station	مرکز پلیس
police stations	مرکز پلیس
center of mass	مرکز هدف
respiratory center	مرکز تنفسی
nerve center	مرکز عصبی
epicenter	مرکز زلزله
center of mass	مرکز جرم
center of pressure	مرکز فشار
switchboard	مرکز تلفن
center of symmerty	مرکز تقارن
center of resistance	مرکز مقاومت
centrifugal	فرار از مرکز
hive	مرکز تجمع
telephone exchange	مرکز تلفن
pivot point	مرکز چرخش
aerodynamic center	مرکز ایرودینامیکی
centrifugal	گریزنده از مرکز
operation center	مرکز عملیات
centroid	مرکز جرم
centroid	مرکز ثقل
wheel center	مرکز چرخ
off center	خارج از مرکز
active center	مرکز فعال
switchboards	مرکز تلفن
centrifugal	مرکز گریز
diffracting center	مرکز پراشنده
center punch	مرکز سوراخ
symmerty center	مرکز تقارن
centre of pressure	مرکز فشار
centre of activities	مرکز عملیات
profit centre	مرکز سود
center sleeve	مرکز مجوف
nerve centres	مرکز فرمان
radio centeral	مرکز بی سیم
rhinencephalon	مرکز شامه
mid channel	مرکز کانال
provision center	مرکز توشه
central control panel	مرکز کنترل
regional center	مرکز منطقهای
telephone exchanges	مرکز تلفن
acentric	خارج از مرکز
cf	مرکز زمین
information center	مرکز اطلاعات
reserve center	مرکز احتیاط
abaxile	خارج از مرکز
cf	بازیکن مرکز
central tendency	تمایل به مرکز
center of distribution	مرکز پخش
health centre	مرکز سلامتی
center web	مرکز چرخ
central office	مرکز تلفن
centres of gravity	مرکز ثقل
nerve centre	مرکز فرمان
centroid	شبه مرکز
center of lift	مرکز برا
central city	مرکز شهر
centre of mass	مرکز ثقل
centre of gravity	مرکز ثقل