Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
remigrate
از مهاجرت برگشتن
Other Matches
exodus
مهاجرت مهاجرت دسته جمعی
colonization
مهاجرت
migration
مهاجرت
immigration
مهاجرت
immigration
مهاجرت از .....
flight
مهاجرت
emigration
مهاجرت
emigration
مهاجرت از .....
migrated
مهاجرت کردن
migrate
مهاجرت کردن
migrates
مهاجرت کردن
transplanting
مهاجرت کردن
transplanted
مهاجرت کردن
transplant
مهاجرت کردن
migration of ions
مهاجرت یونها
migratory
وابسته به مهاجرت
migratory
مهاجرت کننده
transplants
مهاجرت کردن
migrating
مهاجرت کردن
colonised
مهاجرت کردن
colonises
مهاجرت کردن
immigrating
مهاجرت کردن
immigrates
مهاجرت کردن
immigrated
مهاجرت کردن
immigrate
مهاجرت کردن
immigration
مهاجرت بداخل
electromigration
مهاجرت الکتریکی
flight of capital
مهاجرت سرمایه
intermigration
مهاجرت ازدوسو
colonizing
مهاجرت کردن
colonizes
مهاجرت کردن
colonized
مهاجرت کردن
colonising
مهاجرت کردن
colonize
مهاجرت کردن
visitational
مهاجرت موسمی
emigrated
مهاجرت کردن از .....
emigrated
مهاجرت کردن
emigrate
مهاجرت کردن از .....
to expatriate oneself
مهاجرت کردن
emigrate
مهاجرت کردن
emigrates
مهاجرت کردن از .....
emigrates
مهاجرت کردن
emigrating
مهاجرت کردن
visitation
مهاجرت موسمی
emigrating
مهاجرت کردن از .....
visitations
مهاجرت موسمی
emigration
مهاجرت به خارج
crude migration rate
نرخ خام مهاجرت
international migration
مهاجرت بین المللی
rural urban migration
مهاجرت از روستا به شهر
demography
مطالعه مهاجرت جمعیت
diadromous
مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
to emigrate
[to]
مهاجرت کردن
[به]
[به کشور دیگررفتن]
refuseniks
کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
refusniks
کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
to be registered as an alien
در اداره مهاجرت ثبت شده بودن
refusenik
کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
exodus
مهاجرت بنی اسرائیل از مصربه کنعان
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
transmigrant
که در ضمن مهاجرت ازکشورخودبکشور دیگرازکشورسومی گذر میکند
forty niner
شرکت کننده در مهاجرت سال 9481 بکالیفرنیا درجستجوی طلا
revert
برگشتن
come back
برگشتن
deviated
برگشتن
deviate
برگشتن
roll around
<idiom>
برگشتن
reverted
برگشتن
reverts
برگشتن
reverting
برگشتن
deviates
برگشتن
deviating
برگشتن
to turn turtle
برگشتن
to put back
برگشتن
to go back
برگشتن
to come back
برگشتن
lapse vi
برگشتن
resile
برگشتن
on the way back
در برگشتن
reoccurring
برگشتن
reoccurrence
برگشتن
regorge
برگشتن
retroflex
برگشتن
double back
<idiom>
برگشتن
abjeure
برگشتن از
backslide
برگشتن
chare
برگشتن
go back
برگشتن
hark back
برگشتن
get back
<idiom>
برگشتن
repullulate
برگشتن
recrudesce
برگشتن
regurgitated
برگشتن
regurgitate
برگشتن
reverses
برگشتن
reversed
برگشتن
regurgitates
برگشتن
regurgitating
برگشتن
reverse
برگشتن
sheer
برگشتن
return
برگشتن
returned
برگشتن
reversing
برگشتن
returning
برگشتن
returns
برگشتن
to fall away
برگشتن مرتدشدن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
swindle
ورق برگشتن
apostatize
از دین برگشتن
swindled
ورق برگشتن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
rebounding
پس زدن برگشتن
introspect
بخود برگشتن
resile
به عقب برگشتن
rebound
پس زدن برگشتن
rebounded
پس زدن برگشتن
untread
برگشتن بازگشتن
rebounds
پس زدن برگشتن
till his return
تا موقع برگشتن او
capsizing
برگشتن قایق
to bounce
[cheque/check]
برگشتن
[چکی]
capsize
برگشتن قایق
capsized
برگشتن قایق
swindles
ورق برگشتن
capsizes
برگشتن قایق
perseverate
اصراردر برگشتن کردن
repatriate
بمیهن خود برگشتن
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
recoil
بحال خود برگشتن
recoil
بحال نخستین برگشتن
repatriated
بمیهن خود برگشتن
repatriates
بمیهن خود برگشتن
repatriating
بمیهن خود برگشتن
recoiled
بحال نخستین برگشتن
char
جسم زغال برگشتن
to throw back
به تبار خود برگشتن
homes
شهر بخانه برگشتن
chars
جسم زغال برگشتن
charring
جسم زغال برگشتن
home
شهر بخانه برگشتن
recoiled
بحال خود برگشتن
recoils
بحال خود برگشتن
recoiling
بحال نخستین برگشتن
topples
برگشتن واژگون کردن
recoiling
بحال خود برگشتن
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
toppled
برگشتن واژگون کردن
topple
برگشتن واژگون کردن
retracts
عقب کشیدن برگشتن
retracting
عقب کشیدن برگشتن
retracted
عقب کشیدن برگشتن
retract
عقب کشیدن برگشتن
toppling
برگشتن واژگون کردن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
recoils
بحال نخستین برگشتن
relapsing
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses
مرتد بحال نخستین برگشتن
recoveries
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
put about
تغییر جهت دادن برگشتن
backcross
چند پشت بعقب برگشتن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
counter recoil
برگشتن لوله پس از عقب نشینی
bear up
برگشتن قایق بسمت باد
overturn
معلق شدن برگشتن وسیله
overturns
معلق شدن برگشتن وسیله
recovery
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
overturned
معلق شدن برگشتن وسیله
to head back
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
bear off
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
procedure turn
دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
blenched
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
undo
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undoes
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
draws
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
draw
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycles
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycle
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradles
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com