Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
shunt
از میان بردن کنارگذاشتن
shunted
از میان بردن کنارگذاشتن
shunts
از میان بردن کنارگذاشتن
Other Matches
to make mincemeat of
از میان بردن
to burn up
سوزاندن و از میان بردن
to make odds even
نا برابری ها را از میان بردن
uncreate
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
demoralised
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
to cast aside
کنارگذاشتن
to lay up
کنارگذاشتن
to put a way
کنارگذاشتن
cut out
<idiom>
کنارگذاشتن
to set a
کنارگذاشتن
set apart
کنارگذاشتن
to set apart
کنارگذاشتن
lay aside
کنارگذاشتن
to shunt a project
کنارگذاشتن یک پروژه
to give the go by to
کنارگذاشتن بدوردگفتن ب
lay down
کنارگذاشتن در کف نهادن
lay off (someone)
<idiom>
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock
میان چوب میان تیر
intervenient
در میان اینده واقع در میان
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
cross country
میان بر
middle part
میان
stagger
یک در میان
middle
میان
midrib
رگ میان
shortcut
میان بر
centre
میان
through
از میان
staggers
یک در میان
mesocarp
میان بر
staggering
یک در میان
center
میان
thru
از میان
middles
میان
centred
میان
between
میان
centered
میان
half back
میان
amid
در میان
mean water
میان اب
mean line
خط میان
into
در میان
in the midden of
در میان
omphalos
میان
in our midst
در میان ما
among
میان
mongst
میان
intershoot
در میان
waistline
میان
waistlines
میان
diameters
میان بر
overthwart
از میان
diameter
میان بر
middling
میان
per
از میان
amongst
در میان
waists
میان
crosscut
میان بر
waist
میان
centers
میان
interjectory
در میان اورده
middlemost
میان ترین
hollow
میان تهی
inter se
میان خودشان
interjectory
در میان انداخته
intermural
میان دیواری
mesothorax
میان سیه
internode
میان گره
mesosphere
میان- سپهر
diaphragms
میان پرده
navels
میان وسط
interjacency
وقوع در میان
interjacency
میان بودن
intergroup
میان گروهی
midrange
میان دامنه
interlay
در میان گذاردن
interlucent
میان تاب
middle weight
میان وزن
middle sized
میان اندازه
midmost
میان ترین
middle finger
انگشت میان
midcourse
میان راه
midbrain
میان مغز
intermontane
میان کوه
interlocate
در میان گذاردن
middleware
میان افزار
middleweight
میان وزن
midships
در میان کشتی
mesosphere
میان کره
mesoderm
میان پوست
interfluves
میان دو رود
interposition
پا میان گذاری
short cut
راه میان بر
short cuts
راه میان بر
intercellular
میان یاختهای
insuperable
از میان برنداشتنی
blow in
حمله از میان خط
cross-cultural
میان فرهنگی
cross cultural
میان فرهنگی
via
میان راه
mezzo-soprano
میان صدا
waists
میان تنه
mezzo-sopranos
میان صدا
inter vivos
در میان زنده ها
mezzo soprano
میان صدا
spotty
چنددر میان
waist
میان تنه
hollows
میان تهی
an a days
یک روز در میان
diaphragm
میان پرده
ambivert
میان گرا
mesencephalon
میان مغز
merlon
میان دو تیرکش
ambiversion
میان گرایی
intersegmental
میان قطعهای
ambiequal
میان حال
intercurrent
در میان اینده
intercurreace
در میان امدن
intertrial
میان کوششی
intervascular
واقع در میان رگ ها
medius
انگشت میان
bummer
چرخ میان
high-pitched
میان فراز
intervenes
در میان امدن
parenthetical
میان دو کمانک
interdisciplinary
میان رشتهای
meddled
میان وسط
meddle
میان وسط
With a slender waist.
میان با ریک
inter nos
در میان خودمان
floret of the disk
گلچه میان
hollow
<adj.>
میان تهی
intervened
در میان امدن
interjected
در میان اوردن
diaphrgam
میان پرده
interject
در میان اوردن
cut of a corner
میان بر کردن
decussate
یکی در میان
navel
میان وسط
among each other
<adv.>
میان خودشان
abrogates
از میان برده
cut across
میان بر کردن
interjecting
در میان اوردن
double space
یک سطر در میان
middle-aged
میان سال
of middle a
میان سال
intervene
در میان امدن
middle age
میان سال
middle aged
میان سال
entracte
میان پرده
cutoff
راه میان بر
duramen
میان درخت
interjects
در میان اوردن
extra-mural
میان دانشگاهی
interindividual
میان فردی
slim jim
لاغر میان
staggered riveting
پرچکاری یک در میان
centration
میان گرایی
heart wood
میان چوب
the means and the extremes
دو میان و دو کرانه
mediastinum
میان پرده
to cut off a corner
میان برکردن
enclosures
میان بار
heartwood
میان چوب
shortcut
میان برکردن
interpolations
میان یابی
interpolation
میان یابی
midweek
میان هفته
short circuiting
میان بر زدن
interpersonal
میان فردی
osculant
در میان چندچیز
shortcut
راه میان بر
enclosure
میان بار
medium term
میان مدت
halfback
میان بازیکن
to gird up one's loins
میان بستن
meant
میان مشترک
half back
میان بازی کن
interposed
پا به میان گذاردن
triple space
دو سطر در میان
abrogate
از میان برده
interpose
پا به میان گذاردن
meddles
میان وسط
midrib
رگ میان برگ
midsection
میان بخش
interposes
پا به میان گذاردن
interposing
پا به میان گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com