English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English Persian
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
Other Matches
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
i do know می دانم
for a iknow انچه من می دانم
As far as I know . So far as I know. تا آنجا که من می دانم
For goodness sake ,how do I know? بابا من چه می دانم ؟
I don't know it either! <idiom> من هم نمی دانم!
for a iknow تا انجا که می دانم
I dont exactly know. درست نمی دانم
I dont know what is what. نمی دانم چی به چیه
I appreciate the fact that ... من قدر این را می دانم که ...
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
Now you're asking me one! <idiom> من نمی دانم! [اصطلاح روزمره]
Ask me another ! <idiom> من نمی دانم! [اصطلاح روزمره]
I dont know what became of him . نمی دانم چه بسرش آمد
I dont know and I dont want to know . نه می دانم ونه می خواهم بدانم
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I have done my homework. I know how to cope . من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
If I lay my hands on him. اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
limiting مقید
modals مقید
modal مقید
pent مقید
bound مقید
particulars مقید
conditional مقید
bound up مقید
bounden مقید
limited مقید
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
absolute غیر مقید
qualified مقید محدود
plenary غیر مقید
absolutes غیر مقید
qualified power of attorney وکالت مقید
qualified confession اقرار مقید
bonding مقید کردن
plenaries غیر مقید
fettered مقید کردن
binds مقید کردن
bind over مقید کردن
bind مقید کردن
peg down مقید کردن
fetters مقید کردن
fettering مقید کردن
conditionally بطور مقید
fetter مقید کردن
conditional موکول مقید
engaged column ستون مقید
qualified endorsement فهرنویسی مقید
restrictive indorsement پشت نویسی مقید
sub modo مشروط یا مضیق یا مقید
qualified indorsement فهر نویسی مقید
condition شرط مقید کردن
indenture باسند مقید شدن
indenture با سند مقید کردن
qualified endorsement پشت نویسی مقید
formal مقید به اداب ورسوم اداری
to pin somebody down on something کسی را به چیزی مقید کردن
She is very particular ( specific ) about her appearance . درباره سرووضعش خیلی مقید است
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
He's a difficult man to pin down. سخت است او [مرد] را مقید کرد.
bearbaiting نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
immorality بد اخلاقی
ethical اخلاقی
moral اخلاقی
petulance بد اخلاقی
gnomic اخلاقی
petulancy بد اخلاقی
low [morally bad] <adj.> بد [از نظر اخلاقی]
obliquity انحراف اخلاقی
principle اخلاقی کردن
sinuosity انحراف اخلاقی
superego شخصیت اخلاقی
moralistic تحمیلگر اخلاقی
moral perception حس تشخیص اخلاقی
moral education اموزش اخلاقی
immoral غیر اخلاقی
parable داستان اخلاقی
parables داستان اخلاقی
code of ethics ضوابط اخلاقی
fables حکایت اخلاقی
conduct رفتار اخلاقی
conducted رفتار اخلاقی
conducting رفتار اخلاقی
conducts رفتار اخلاقی
precept قاعده اخلاقی
apologue حکایت اخلاقی
precepts قاعده اخلاقی
maxim گفته اخلاقی
fable حکایت اخلاقی
principle اصل اخلاقی
bywords گفته اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
byword گفته اخلاقی
imputability مسئولیت اخلاقی
good naturedly به خوش اخلاقی
ethical code ضوابط اخلاقی
ethicize اخلاقی کردن
ethical relativism نسبیت اخلاقی
dual morality دوگانگی اخلاقی
immorally از ازروی بد اخلاقی
fortitude شهامت اخلاقی شکیبایی
perversions انحراف جنسی یا اخلاقی
perversion انحراف جنسی یا اخلاقی
moral realism واقع نگری اخلاقی
cloaca مرکز مفاسد اخلاقی
foibles صعف اخلاقی ضعف
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
axiological مبحث نوامیس اخلاقی
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
frailly بطورشکننده باضعف اخلاقی
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
psychodrama نمایش اخلاقی وانتقادی
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
chung shin sooyak فرهنگ اخلاقی تکواندو
foible صعف اخلاقی ضعف
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
scruple نهی اخلاقی وسواس باک
axiomatic حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
inofficious خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
puritanic سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
to draw a moral معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
shyster کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
ethic روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
binds گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind گرفتار واسیر کردن مقید کردن
to tie up مقید کردن حبس کردن
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
expurgate حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature غیر اخلاقی غیر طبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com