Total search result: 201 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
sophisticated |
از نظر تکنیکی پیشرفته بودن |
|
|
Other Matches |
|
state-of-the-art |
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته |
high technology |
پیشرفته بودن از نظر فناوری |
high tech |
پیشرفته بودن از نظر فناوری |
technomotorial skill |
مهارت تکنیکی- حرکتی |
technical analysis |
تجزیه و تحلیل تکنیکی |
pipelining |
تکنیکی است برای افزایش سرعت کامپیوتر |
algol |
زبان برنامه نویسی سطح بالا با استفاده از روشهای الگوریتمی برای برنامههای کاربردی ریاضی و تکنیکی |
technical |
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن |
quad density |
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند |
advanced level |
پیشرفته |
advanced |
پیشرفته |
far out |
پیشرفته |
advanced |
پیشرفته |
jutting |
پیشرفته |
schizocaria |
اسکیزوفرنی پیشرفته |
developed contries |
ممالک پیشرفته |
power user |
کاربر پیشرفته |
advanced rigging |
ملوانی پیشرفته |
superalloy |
الیاژهای پیشرفته |
advancee nations |
ملل پیشرفته |
advanced basic |
بیسیک پیشرفته |
furthest |
پیشرفته ترین |
super alloy |
الیاژهای پیشرفته |
aided tracking |
ردگیری پیشرفته |
high grade |
خیلی پیشرفته پرقدرت |
redevelops |
دوباره پیشرفته کردن |
redevelop |
دوباره پیشرفته کردن |
redeveloped |
دوباره پیشرفته کردن |
paper advance setting |
جایگاه پیشرفته ورق |
redeveloping |
دوباره پیشرفته کردن |
advanced capitalism |
سرمایه داری پیشرفته |
advanced progressive matrices test |
ازمون ماتریسهای مدرج پیشرفته |
the developed world |
جهان توسعه یافته [پیشرفته] |
enhanced system device interface |
میانجی دستگاه سیستم پیشرفته |
enhanced expanded memory specification |
مشخصات حافظه گسترشی پیشرفته |
ega |
وفق دهنده نگاره سازی پیشرفته |
adccp |
پروتکل پیشرفته کنترل ارتباطات داده |
enhanced graphics display |
صفحه نمایش نگاره سازی پیشرفته |
enhanced graphics adaptor |
وفق دهنده نگاره سازی پیشرفته |
electrometallurgy |
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی |
advanced |
Protocol CommunicationControl Dataپروتکل پیشرفته کنترل ارتباطات |
transponder sierra |
دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل پیشرفته |
xmodem |
گونه پیشرفته XMODEM که حاوی بررسی خطا است |
first world |
کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی |
arpanet |
Agency ResearchProjects Advancedاژانس پروژههای پیشرفته تحقیقاتی ارپانت |
qube |
تسهیلات اطلاعاتی که قسمتی از یک سیستم پیشرفته کابل تلویزیونی است |
extends |
خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد |
extending |
خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد |
extend |
خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد |
EIDE |
مشخصات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده و دریافت آن به دیسک سخت را بهبود می بخشد |
fibre over Etherenet |
گونه پیشرفته استاندارد پرآکل شبکه اینترنت که اجازه ارسال داده به صورت مگا بیت در ثانیه |
density |
دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن |
densities |
دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن |
ZMODEM |
گونه پیشرفته پروتکل ارسالی MODEM که قادر به تشخیص خطا و توانایی ارسال مجدد است در صورتی که اتصال قط ع شود |
bells and whistles |
خصوصیات جانبی و پیشرفته یک برنامه کاربردی یا وسیله جانبی |
fibre distributed data interface |
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است |
MMX |
قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود |
CD ROM/XA |
فرمت ROM-CD پیشرفته که نحوه ذخیره سازی صورت و تصویر داده را روی دیسک ROM-CD مشخص میکند |
CD ROM Extended Architecture |
فرمت ROM-CD پیشرفته که نحوه ذخیره سازی صورت و تصویر داده را روی دیسک ROM-CD مشخص میکند |
advanced countries |
کشورهای پیشرفته کشورهای توسعه یافته |
developed countries |
کشورهای توسعه یافته کشورهای پیشرفته |
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . |
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن ) |
peregrinate |
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن |
contain |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
contained |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
contains |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
to have short views |
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن |
NetBEUI |
گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود |
correspond |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
outnumber |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumbering |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
to mind |
مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن] |
outnumbered |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumbers |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
to be in one's right mind |
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن |
up to it/the job <idiom> |
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن |
corresponds |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
corresponded |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
lurked |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
To be on top of ones job . |
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن ) |
lurks |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
to be in a habit |
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن |
to be hard put to it |
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن |
belongs |
مال کسی بودن وابسته بودن |
belonged |
مال کسی بودن وابسته بودن |
reasonableness |
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن |
fittest |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
belong |
مال کسی بودن وابسته بودن |
lurk |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
lurking |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
fits |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
validity of the credit |
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار |
look out |
منتظر بودن گوش به زنگ بودن |
fit |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
to look out |
اماده بودن گوش بزنگ بودن |
second world |
جهان دوم . کشورهای پیشرفته اقتصادی سوسیالیستی را جهان دوم نامند |
nsfnet |
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد |
monitor |
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن |
monitored |
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن |
monitors |
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن |
depended |
مربوط بودن منوط بودن |
includes |
شامل بودن متضمن بودن |
depend |
مربوط بودن منوط بودن |
consisted |
شامل بودن عبارت بودن از |
discord |
ناجور بودن ناسازگار بودن |
consists |
شامل بودن عبارت بودن از |
consisting |
شامل بودن عبارت بودن از |
depends |
مربوط بودن منوط بودن |
consist |
شامل بودن عبارت بودن از |
to be due |
مقرر بودن [موعد بودن] |
conditionality |
شرطی بودن مشروط بودن |
agree |
متفق بودن همرای بودن |
agreeing |
متفق بودن همرای بودن |
agrees |
متفق بودن همرای بودن |
wanted |
فاقد بودن محتاج بودن |
want |
فاقد بودن محتاج بودن |
include |
شامل بودن متضمن بودن |
urgency |
فوتی بودن اضطراری بودن |
on guard |
مراقب بودن نگهبان بودن |
haze |
گرفته بودن مغموم بودن |
slouch |
خمیده بودن اویخته بودن |
reside |
ساکن بودن مقیم بودن |
disagreed |
مخالف بودن ناسازگار بودن |
disagreeing |
مخالف بودن ناسازگار بودن |
disagrees |
مخالف بودن ناسازگار بودن |
to stand for |
نامزد بودن هواخواه بودن |
precede |
جلوتر بودن از اسبق بودن بر |
look for |
منتظر بودن درجستجو بودن |
having |
مالک بودن ناگزیر بودن |
disagree |
مخالف بودن ناسازگار بودن |
have |
مالک بودن ناگزیر بودن |
stravaig |
سرگردان بودن بی هدف بودن |
resided |
ساکن بودن مقیم بودن |
slouched |
خمیده بودن اویخته بودن |
pertain |
مربوط بودن متعلق بودن |
abutted |
مماس بودن مجاور بودن |
pertained |
مربوط بودن متعلق بودن |
pertains |
مربوط بودن متعلق بودن |
abuts |
مماس بودن مجاور بودن |
abut |
مماس بودن مجاور بودن |
precedes |
جلوتر بودن از اسبق بودن بر |
stravage |
سرگردان بودن بی هدف بودن |
pend |
معوق بودن بی تکلیف بودن |
slouching |
خمیده بودن اویخته بودن |
slouches |
خمیده بودن اویخته بودن |
resides |
ساکن بودن مقیم بودن |
owe |
مدیون بودن مرهون بودن |
owes |
مدیون بودن مرهون بودن |
governs |
نافذ بودن نافر بودن بر |
owed |
مدیون بودن مرهون بودن |
inhere |
جبلی بودن ماندگار بودن |
govern |
نافذ بودن نافر بودن بر |
moon |
سرگردان بودن اواره بودن |
moons |
سرگردان بودن اواره بودن |
abler |
لایق بودن مناسب بودن |
ablest |
لایق بودن مناسب بودن |
appertain |
مربوط بودن متعلق بودن |
appertained |
مربوط بودن متعلق بودن |
governed |
نافذ بودن نافر بودن بر |
appertaining |
مربوط بودن متعلق بودن |
appertains |
مربوط بودن متعلق بودن |
SDRAM |
قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی سکردن شده است و زمان بین عملیات حافظه را حذف میکند |
synchronised |
قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند |
synchronizes |
قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند |
synchronize |
قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند |
synchronises |
قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند |
synchronising |
قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند |
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . |
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا |
enclave economices |
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
stand |
بودن واقع بودن |
fibre distributed data interface II |
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد |
profiteers |
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن |
interdepend |
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن |
profiteer |
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن |
put one's cards on the table <idiom> |
رک بودن |
wobble |
لق بودن |
concentricity |
بودن |
intend |
بر ان بودن |
consecutiveness |
پی در پی بودن |
intending |
بر ان بودن |
wobbled |
لق بودن |
exists |
بودن |
to bargain for |
بودن |
to be |
بودن |
stink |
بد بودن |
to be in two minds |
دو دل بودن |
wobbles |
لق بودن |
intends |
بر ان بودن |
existed |
بودن |
exist |
بودن |
wobbling |
لق بودن |
sufficing |
بس بودن |
ween |
بودن |
lackvt |
کم بودن |
justness |
حق بودن |
judder |
لق بودن |
juddered |
لق بودن |
To be all adrift. |
سر در گم بودن |
juddering |
لق بودن |