English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
Other Matches
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
prevented جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن
restrain جلوگیری کردن از
prohibit جلوگیری کردن
check جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن از
preventing جلوگیری کردن از
preventing جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
restraining جلوگیری کردن از
prohibiting جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
bridles جلوگیری کردن از
bridling جلوگیری کردن از
pull up جلوگیری کردن
bridle جلوگیری کردن از
to provide against جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
restrains جلوگیری کردن از
bridled جلوگیری کردن از
checks جلوگیری کردن از
inhibits جلوگیری کردن
checked جلوگیری کردن از
inhibit جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
holds جلوگیری کردن
hold in جلوگیری کردن
arrests جلوگیری کردن
hinder جلوگیری کردن
arrested جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
hinders جلوگیری کردن
hold جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
hindered جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
rebuffs جلوگیری کردن
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
in order to prevent برای جلوگیری کردن
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
snubs جلوگیری سرزنش کردن
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snub جلوگیری سرزنش کردن
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
infibulation چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justifies دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancies نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrested جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
restraint جلوگیری
arrested سد جلوگیری
obstructions جلوگیری
countercheck جلوگیری
interdiction جلوگیری
suppression جلوگیری
premunition جلوگیری
restraints جلوگیری
arrests سد جلوگیری
obstruction جلوگیری
interception جلوگیری
forbiddance جلوگیری
prevention جلوگیری
stoppages جلوگیری
debarment جلوگیری
contraception جلوگیری
arrest سد جلوگیری
stoppage جلوگیری
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
inhibiter جلوگیری کننده
stops جلوگیری منع
inhibitive وابسته به جلوگیری
interceptive جلوگیری کننده
premune ناشی از جلوگیری
inhibitor جلوگیری کننده
arrests جلوگیری از سقوط
stopping جلوگیری منع
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
repressed جلوگیری شده
arrested جلوگیری از سقوط
stop جلوگیری منع
stopped جلوگیری منع
preclusive جلوگیری کننده
arrest جلوگیری از سقوط
irrepressible جلوگیری نکردنی
interdict جلوگیری ممنوعیت
inhibitions جلوگیری از بروزاحساسات
repessive جلوگیری کننده
preventive جلوگیری کننده
suppressor جلوگیری کننده
suppressive جلوگیری کننده
preservatives ماده جلوگیری
preservative ماده جلوگیری
checkless غیرقابل جلوگیری
contraception جلوگیری از ابستنی
quenchless غیرقابل جلوگیری
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
quenchable قابل جلوگیری
block age جلوگیری انسداد
inhibition جلوگیری از بروزاحساسات
controlment اختیارداری جلوگیری
letted منع جلوگیری
preventable قابل جلوگیری
accident prevention جلوگیری از سانحه
preservation محافظت جلوگیری
prevenience منع جلوگیری
birth control جلوگیری از ابستنی
preventability قابلیت جلوگیری
preventive عامل جلوگیری
preventible قابل جلوگیری
abatement فروکش جلوگیری
erosion control جلوگیری از فرسایش
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
out of hand غیر قابل جلوگیری
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
without restraint ازادانه بدون جلوگیری
obstructionist کسیکه برای جلوگیری
controls بازرسی نظارت جلوگیری
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
curbing جلوگیری لبه پیاده رو
curbed جلوگیری لبه پیاده رو
prevenience خاصیت جلوگیری کننده
prohibitively بطور جلوگیری کننده
contraceptive وسیله جلوگیری از ابستنی
preventative پیشگیر جلوگیری کننده
prohibitive گران جلوگیری کننده
prohibitory گران جلوگیری کننده
curb جلوگیری لبه پیاده رو
contraceptives وسیله جلوگیری از ابستنی
cutman متخصص در جلوگیری ازخونریزی
control بازرسی نظارت جلوگیری
curbs جلوگیری لبه پیاده رو
preservative جلوگیری کننده از فساد
preservatives جلوگیری کننده از فساد
fire control جلوگیری از اتش سوزی
incontrollable غیر قابل جلوگیری
stopper توپی جلوگیری کننده
stoppers توپی جلوگیری کننده
antibiotics جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
rib to prevent seepage پشت بند جلوگیری از تراوش
shrinkage prevention وسیله جلوگیری از جمع شدگی
antibiotic جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
safety regulations ایین نامه جلوگیری از خطر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com