Dictiornary-Farsi | از پایین ببالا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
overhand	از پایین ببالا


Other Matches

upturn	چرخش ببالا
overhand	دست ببالا
upthrow	پرتاب ببالا
supinate	رو ببالا کردن دست
supra	ببالا نگاه کنید
antrorse	خمیده بجلو یا متمایل ببالا
pug nose	بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
stratosphere	طبقه فوقانی جواز 11 کیلومتر ببالا
zoomed	هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
zooms	هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
zoom	هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
super	: پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
down	سوی پایین بطرف پایین
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
low level	پایین
bottom	پایین
down stairs	پایین
lower	پایین
bottoms	پایین
shorter	پایین تر
shortest	پایین تر
neath or neath	پایین تر
lower	پایین تر
below	پایین
flat	پایین
flattest	پایین
underneath	پایین
subatmospheric	پایین تر از جو
tailwater	پایین اب
subteen	پایین تر از سن 31
lowered	پایین تر
neath or neath	پایین
lowering	پایین تر
de-	پایین
vide infara	پایین
beneath	پایین
lower limit	حد پایین
beneath	پایین تر
lower most	پایین تر
sub-	یا پایین تر
low	پایین
lowers	پایین تر
submiss	پایین
dowm	پایین
down	پایین
infara	پایین تر
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
infara	پایین
further down	پایین تر
hereafter <adv.>	در پایین
hypogenous	پایین رو
below <adv.>	در پایین
bal	از مچ پا به پایین
shitu	پایین
short	پایین تر
lowpass	پایین گذار
downtrend	سیربطرف پایین
lower classes	طبقه پایین
on the down grade	پایین رونده
lower class	طبقه پایین
mean low water	اب پایین میانگین
nutate	پایین افتادن
downmost	پایین ترین
desceht	پایین امدن
neath or neath	پایین زیرین
nether world	جهان پایین
download	بارگیری پایین
oars down	پارو پایین
nutant	پایین افتاده
dim light	نور پایین
top-down	از بالا به پایین
top down	از بالا به پایین
disrate	پایین اوردن
descend	پایین امدن
descends	پایین امدن
res	noitaloseR پایین
down stroke	ضربه رو به پایین
downward stroke	ضربه رو به پایین
downfeed	تغذیه رو به پایین
downfield	میدان پایین
down draft	جریان رو به پایین
down current	جریان رو به پایین
push down stack	پایین فشردنی
prolapsus	پایین افتادگی
decurrent	پایین افتاده
prolapse	پایین افتادگی
pushdown	پایین فشردنی
prolapse	پایین افتادن
infrahuman	پایین تر از انسان
minor	پایین رتبه
low level	در سطح پایین
bottom up	از پایین به بالا
bottommost	پایین ترین
foot	پایین بادبان
low order	پایین رتبه
let down	پایین کردن
look down	پایین امدن
low activity	فعالیت پایین
low frequency	فرکانس پایین
alow	روبه پایین
low energy	انرژی پایین
lower bound	کران پایین
bate	پایین اوردن
low wing	بال پایین
low altitude	ارتفاع پایین
low order	مرتبه پایین
low pass	پایین گذر
hereinbelow	ازاین پایین تر
feet	پایین دامنه
low	پایین ضعیف
downward movement	حرکت رو به پایین
downward compatible	سازگار رو به پایین
low	پایین اهسته
lower most	پایین ترین
lower threshold	استانه پایین
downward compatibility	سازگارمتمایل به پایین
downward swing	نوسان رو به پایین
downward travel	ضربه رو به پایین
face down feed	خورد رو به پایین
low resolution	تفکیک پایین
catabatic	پایین اینده
hereinbelow	در پایین این
low resolution	وضوح پایین
lower limit	کران پایین
go down	پایین رفتن
go dan barai	رد کردن از پایین
lower mast	دکل پایین
lowermost	پایین ترین
subordinates	فرعی پایین تر
subordinating	فرعی پایین تر
depression	پایین دادن
beneath	از زیر پایین تر از
drive	ضربه از پایین
drives	ضربه از پایین
downward	پایین زیرین
downward	روبه پایین
up and down	بالا و پایین
nether	واقع در پایین
nether	زیر پایین
downstairs	طبقه پایین
uoppon pyon soon koot	کف دست پایین
lee	پایین باد
At lower levels.	در سطوح پایین تر
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
shut	پایین اوردن
shuts	پایین اوردن
shutting	پایین اوردن
breast	نورد پایین
subordinate	فرعی پایین تر
subordinated	فرعی پایین تر
depressions	پایین دادن
to sink in the scale	پایین رفتن
to come down	پایین امدن
to go down	پایین رفتن
to get down	پایین رفتن
comedown	پایین رفتن
the masses	دستههای پایین تر
to bring down	پایین اوردن
the valley lies below	ده در پایین است
the lower world	جهان پایین
downstream	پایین دست
submaxilla	ارواره پایین
to beat down	پایین اوردن
lowest	پایین ترین
downstream	پایین رود
degrade	پایین دادن
degrades	پایین دادن
undermost	پایین ترین
to reach down	پایین اوردن
to look down	پایین امدن
to let down	پایین کردن
to set down	پایین اوردن
inferior calyx	کاسه پایین افتاده
lower class	سطح پایین [اجتماع]
inferior ovary	تخمدان پایین افتاده
underclass	طبقه پایین جامعه
low frequency range	حیطه فرکانس پایین
dimmed headlights [lights] [American English]	نور پایین [خودرو]
lower level management	مدیریت سطح پایین
low beams [beam light] [American English]	نور پایین [خودرو]
lowcuts	کفش پایین تر از قوزک پا
subclass	طبقه پایین جامعه
dipped headlights [lights] [British English]	نور پایین [خودرو]
dipped beams [beam light] [British English]	نور پایین [خودرو]
low blood pressure	فشار خون کم یا پایین
downswing	نوسان بطرف پایین
lower class	طبقه پایین جامعه
loss leader	کالایی که با قیمت پایین
subclass	سطح پایین [اجتماع]
underclass	سطح پایین [اجتماع]
mentioned below [often postpos.] <adj.>	ذکر شده در پایین
undermentioned <adj.>	ذکر شده در پایین
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
downstroke	ضربه بطرف پایین
downstroke	ضربه درجهت پایین