English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English Persian
forecast از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasts از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
Other Matches
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
notifying اگاهی دادن
notified اگاهی دادن
to give intelligence اگاهی دادن
informs اگاهی دادن
inform اگاهی دادن
informing اگاهی دادن
to give notice اگاهی دادن
notify اگاهی دادن
apprises اگاهی دادن
apprise اگاهی دادن
notifies اگاهی دادن
apprising اگاهی دادن
to give the alarm اگاهی دادن
to give to understand اگاهی دادن
foretells ازپیش اگاهی دادن
foretell ازپیش اگاهی دادن
foretelling ازپیش اگاهی دادن
brief کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest کوتاه کردن اگاهی دادن
briefer کوتاه کردن اگاهی دادن
briefed کوتاه کردن اگاهی دادن
to off an agreement قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
information اگاهی
inkling اگاهی
conizance اگاهی
notices اگاهی
mindfulness اگاهی
intimations اگاهی
intimation اگاهی
acquaintances اگاهی
knowledge اگاهی
i.e. اگاهی
cogency اگاهی
informational اگاهی
awareness اگاهی
idea اگاهی
noticing اگاهی
ideas اگاهی
advertisements اگاهی
notice اگاهی
noticed اگاهی
intelligence اگاهی
awareness حس اگاهی
appreciation [awareness] حس اگاهی
conscience [archaic for: consciousness] حس اگاهی
monition اگاهی
conscious mind حس اگاهی
consciousness حس اگاهی
consciousness اگاهی
perceptions اگاهی
perception اگاهی
to come to know اگاهی یافتن
foredknowlege اگاهی از پیش
information theory نظریه اگاهی
knowledge engineer مهندسی اگاهی
forebedement اگاهی از پیش
advertiser اگاهی دهنده
monitors اگاهی دهنده
monitored اگاهی دهنده
letter of a اگاهی نامه
monitor اگاهی دهنده
precognition پیش اگاهی
knowledge base پایگاه اگاهی
knowledge domain قلمرو اگاهی
advertisers اگاهی دهنده
learns اگاهی یافتن
learn اگاهی یافتن
informant اگاهی دهنده
class consciousness اگاهی طبقهای
coconscious اگاهی ثانوی
coconsciousness اگاهی ثانوی
criminal investigation department اداره اگاهی
cognizance شناسایی اگاهی
prescience اگاهی از پیش
meta knowledge اگاهی غیرنمادین
the d. poliee اداره اگاهی
criminal i. department اداره اگاهی
conversance اگاهی کامل
group consciousness اگاهی گروهی
informants اگاهی دهنده
awakened اگاهی یافته
augury پیش اگاهی
the infinitive mood مصدر اگاهی
knowlege representation نمایش اگاهی
auguries پیش اگاهی
informatory اگاهی بخش
foreknowledge اگاهی از پیش
transinformation اگاهی متقابل
conversancy اگاهی کامل
science علم طبیعی اگاهی
alarum : هشدار اگاهی از خطر
for your information برای اگاهی شما
we are informed by him that محترما` اگاهی میدهد که
Scotland اداره اگاهی در لندن
sensibleness عملی بودن اگاهی
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
immediacy اگاهی حضور ذهن
you are advised that به شما اگاهی میدهد
dope اگاهی داروی مخدر
dopes اگاهی داروی مخدر
sciences علم طبیعی اگاهی
foretold از پیش اگاهی داد
alarms : هشدار اگاهی از خطر
alarmingly : هشدار اگاهی از خطر
foreknow از غیب اگاهی داشتن
alarmed : هشدار اگاهی از خطر
alarm : هشدار اگاهی از خطر
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
self awareness اگاهی از خود خویشتن شناسی
to obtaini. on anything درباره چیزی اگاهی یافتن
intelligently از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
know allmen by these presents بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
agents provocateurs مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
agent provocateur مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
fenders علائمی که جهت اگاهی ازوضع جاده در راهها نصب میشود
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
private d. کسیکه دست مزد گرفته درکارویژه ایی کاریا اگاهی میکند
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
wrming message پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
prity to any one's designs اگاهی از مقاصدنهانی کسی محرمیت نسبت مقاصد کسی
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
subjective فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
preconsclous قبل از هوشیاری قبل از خود اگاهی
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
information science علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com