Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 237 (39 milliseconds)
English
Persian
prefigure
از پیش تصور کردن
prefigured
از پیش تصور کردن
prefigures
از پیش تصور کردن
prefiguring
از پیش تصور کردن
Search result with all words
suppose
تصور کردن
supposes
تصور کردن
supposing
تصور کردن
visualised
تجسم کردن تصور کردن
visualises
تجسم کردن تصور کردن
visualising
تجسم کردن تصور کردن
visualize
تجسم کردن تصور کردن
visualized
تجسم کردن تصور کردن
visualizes
تجسم کردن تصور کردن
visualizing
تجسم کردن تصور کردن
imagine
تصور کردن
imagined
تصور کردن
imagines
تصور کردن
imagining
تصور کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
fancied
تصور کردن
fancies
تصور کردن
fanciest
تصور کردن
fancy
تصور کردن
fancying
تصور کردن
coneive
تصور کردن
ideate
تصور کردن
misconceive
تصور غلط کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
to form a notion
تصور کردن
to from an idea of something
چیزیرا تصور کردن
to picture to oneself
تصور کردن
trow
تصور کردن
ween
تصور کردن
to get the idea
تصور کردن
Other Matches
imaginal
تصور کردنی قابل تصور
imaginable
تصور کردنی قابل تصور
visions
تصور
fancied
تصور
fancies
تصور
fanciest
تصور
fancy
تصور
ideas
تصور
concepts
تصور ها
fancying
تصور
suppositions
تصور
idea
تصور
notions
تصور
ideas
تصور ها
internal conception
تصور
concept
تصور
brainchild
تصور
imaginations
تصور
imagination
تصور
conceptions
تصور
vision
تصور
notional
تصور
notion
تصور
presumption
تصور
supposal
تصور
tablature
تصور
supposition
تصور
conception
تصور
presumptions
تصور
conceptualization
تصور
visualization
تصور
imaginativeness
تصور
fictions
تصور
fiction
تصور
legal fiction
تصور حقوقی
if
فرض تصور
phantasm
تصور خام
picturing
تصور وصف
visionaries
تصور غیرعملی
visionary
تصور غیرعملی
conceivable
تصور کردنی
pictures
تصور وصف
pictured
تصور وصف
misconceptions
تصور غلط
picture
تصور وصف
prefiguration
تصور قبلی
misconception
تصور غلط
poetical imagination
تصور شاعرانه
inconceivable
تصور نکردنی
unpremediated
تصور نشده
inconceivable
تصور ناپذیر
visions
خیال تصور
whirligig
تصور واهی
psychological make up
تصور باطنی
public image
تصور عمومی
images
تصور خیالی
image
تصور خیالی
image
تصور سیما
stereotype
تصور قالبی
stereotypes
تصور قالبی
stereotyping
تصور قالبی
vision
خیال تصور
conceivability
قابلیت تصور
conceptive
تصور کننده
concept
تصور کلی
concepts
تصور کلی
image force
قوه تصور
imaginative faculty
قوه تصور
images
تصور سیما
plot
رسم تصور
plots
رسم تصور
plotted
رسم تصور
the power of imagination
قوه تصور
incogitable
غیر قابل تصور
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
porenotion
تصور پیش از وقت
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
idealization
تطبیق یا تطابق با تصور
supposable
تصور کردنی مفروض
imaginably
بطور قابل تصور
pejudgement
تصدیق بلا تصور
prejudication
تصدیق بلا تصور
gimcrack
تصور واهی نخودهراش
prejudgment
تصدیق بلا تصور
preconceptions
تصدیق بلا تصور
preconception
تصدیق بلا تصور
ideologist
متخصص علم تصور
porenotion
تعصب بلا تصور
i imagine he is my friend
من تصور میکنم او دوست من است
i imagine him to be my friend
من تصور میکنم که او دوست من است
idealistically
از روی اعتقاد به تصور وخیال
imaginative
دارای قوه تصور زیاد
conceptualize
تصور یا اندیشه چیزی راکردن
prefiguration or prefigurement
تشبیه از پیش تصور قبلی
idealism
خیال پرستی مسلک اصالت تصور
ideally
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
approve
تصور اینکه چیزی خوب است
approves
تصور اینکه چیزی خوب است
tabula rasa
فکر ساده وبدون تصور اطفال
approving
تصور اینکه چیزی خوب است
lycanthropy
تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
idegraphy
علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
lycanthrope
کسی که تصور میکند گرگ شده است
i have no idea of that
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
think little of
<idiom>
تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
material theory of heat
پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
frame
بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
graphics
در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
ignisfatuus
روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
Brontide
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
LCD
چاپگر کاغذ که از تابلوی CCD در مقابل نور روشن استفاده میکند تا تصاویری را روی رسانه حساس به عکس نشان دهد. تابلوی CCD عبور نور را متوقف میکند بجز در پیکس هایی که تصور را شرح می دهند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com